یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هفتادو یک
هاریکا:تورو خدا ببخشید هاکان میشه ببخشیم دوباره تکرار نمیکنم
هاکان:بهت میگم گمشو برووو
هاریکا از اتاق رفت بیرون
هاکان:حالا فهمیدی قضیه چیه و بخشیدیم
ملکا:(با بغض)ولی اون به بدنت دست زده اون لباتو بوسید
هاکان:تو برای اینکه تلافی کنی رفتی لبای ارتان رو بوسیدی نه
ملکا:اون خودش به زور بوسید منم هولش دادم دعواش کردم
دست اکتای رو گرفتم بردم حموم
ملکا:خودتو تمیز بشور اون هاریکای اشغال بهت دست زده تمیز خودتو بشور
حتی دلم میخواد اون لباتو....
منو کشید به سمت خودش
هاکان: اون لبامو چی
ملکا:اون لبات..
لبامو محکم بوسید
هاکان:زبان
ملکا:باشه
چشمامو بستم و زبونم رو روی
زبون هاکان میکشیدم
رمان ارتش
پارت هفتادو یک
هاریکا:تورو خدا ببخشید هاکان میشه ببخشیم دوباره تکرار نمیکنم
هاکان:بهت میگم گمشو برووو
هاریکا از اتاق رفت بیرون
هاکان:حالا فهمیدی قضیه چیه و بخشیدیم
ملکا:(با بغض)ولی اون به بدنت دست زده اون لباتو بوسید
هاکان:تو برای اینکه تلافی کنی رفتی لبای ارتان رو بوسیدی نه
ملکا:اون خودش به زور بوسید منم هولش دادم دعواش کردم
دست اکتای رو گرفتم بردم حموم
ملکا:خودتو تمیز بشور اون هاریکای اشغال بهت دست زده تمیز خودتو بشور
حتی دلم میخواد اون لباتو....
منو کشید به سمت خودش
هاکان: اون لبامو چی
ملکا:اون لبات..
لبامو محکم بوسید
هاکان:زبان
ملکا:باشه
چشمامو بستم و زبونم رو روی
زبون هاکان میکشیدم
۱۱.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.