☆ دیدار دوباره ؟ ☆
☆ دیدار دوباره ؟ ☆
{ P ۹ }
" پرش زمانی به چند روز بعد "
امروز تولد سوهی بود ، قرار شد با تهیونگ براش جشن تولد بگیرید .
از اون روز به بعد با تهیونگ صمیمی تر شده بودید ، سوهی هم خیلی به تهیونگ وابسته شده بود .
قرار شد تو تدارکات رو انجام بدی و سوهی رو آماده کنی و تهیونگ هم توی مهمونی بیاد و سوهی رو سوپرایز کنید .
لباس بلند و زیبایی که توی تنت برق میزد رو برانداز کردی ، زیادی قشنگ شده بودی .
قدم هاتو به سمت هال برداشتی و یه نگاه دیگه به تزئینات انداختی زیادی قشنگ بود ، مهمون ها شامل دوست های خودت و دوست های سوهی بود و مطمئن بودی سوهی قراره به شدت خوشحال بشه .
زنگ زدی به هانول (دوستت صمیمی ا/ت ) که با سوهی رفته بود بیرون .
مکالمه ا/ت و هانول
ا/ت : هانول ، سوهی رو بیار
هانول : باشه باشه نزدیکیم
ا/ت : باشه زود بیایید بای
هانول : بای
پایان مکالمه
بعد از چند مین صدای در خونه به در آمد ، سوهی با دیدن مهمونی کلی خوشحال شد و پرید بغلت و گفت
سوهی : مرسی مامانییییییی " ذوق "
ا/ت : خواهش میکنم پرنسسم " دم گوش سوهی گفتی " سوپرایز اصلی مونده
سوهی با ذوق بالا پایین پرید و گفت
سوهی : آخ جون بابایی میاددد
لبخند کم رنگی از ذوق دختر کوچولوت روی لب هات شکل گرفت .
و سوهی شروع کرد به همه ی دوستاش از تهیونگ تعریف کردن و هی میگفت " بابای من خیلی خوشتیپه " ، "بابای من خیلی خوشگله ، حالا بیاد میبینینیش "
که همون لحظه در خونه توسط خدمتکار ها باز شد و دیدی کسی که جلوی در بود خشکت زد ، اون تهیونگ بود ولی تنها نبود ، اون با نامزدش آمده بود .
ادامه دارد ...
شرط پارت بعد
2۰:« لایک ❤️
{ P ۹ }
" پرش زمانی به چند روز بعد "
امروز تولد سوهی بود ، قرار شد با تهیونگ براش جشن تولد بگیرید .
از اون روز به بعد با تهیونگ صمیمی تر شده بودید ، سوهی هم خیلی به تهیونگ وابسته شده بود .
قرار شد تو تدارکات رو انجام بدی و سوهی رو آماده کنی و تهیونگ هم توی مهمونی بیاد و سوهی رو سوپرایز کنید .
لباس بلند و زیبایی که توی تنت برق میزد رو برانداز کردی ، زیادی قشنگ شده بودی .
قدم هاتو به سمت هال برداشتی و یه نگاه دیگه به تزئینات انداختی زیادی قشنگ بود ، مهمون ها شامل دوست های خودت و دوست های سوهی بود و مطمئن بودی سوهی قراره به شدت خوشحال بشه .
زنگ زدی به هانول (دوستت صمیمی ا/ت ) که با سوهی رفته بود بیرون .
مکالمه ا/ت و هانول
ا/ت : هانول ، سوهی رو بیار
هانول : باشه باشه نزدیکیم
ا/ت : باشه زود بیایید بای
هانول : بای
پایان مکالمه
بعد از چند مین صدای در خونه به در آمد ، سوهی با دیدن مهمونی کلی خوشحال شد و پرید بغلت و گفت
سوهی : مرسی مامانییییییی " ذوق "
ا/ت : خواهش میکنم پرنسسم " دم گوش سوهی گفتی " سوپرایز اصلی مونده
سوهی با ذوق بالا پایین پرید و گفت
سوهی : آخ جون بابایی میاددد
لبخند کم رنگی از ذوق دختر کوچولوت روی لب هات شکل گرفت .
و سوهی شروع کرد به همه ی دوستاش از تهیونگ تعریف کردن و هی میگفت " بابای من خیلی خوشتیپه " ، "بابای من خیلی خوشگله ، حالا بیاد میبینینیش "
که همون لحظه در خونه توسط خدمتکار ها باز شد و دیدی کسی که جلوی در بود خشکت زد ، اون تهیونگ بود ولی تنها نبود ، اون با نامزدش آمده بود .
ادامه دارد ...
شرط پارت بعد
2۰:« لایک ❤️
۴.۲k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.