عشــــق دوتـــا دوست
part: 13
ا/ت: جرعت
شوگا: ام برو جلودرو لیزش کن جونگ کوک امد بخره زمین(بدبخت بچم:/)
ا/ت: چییی نهه
شوگا: بلند شو بدو بدو جرعته دیه
بلند شدم و رفت کف درست کردم و ریختم رو زمین چون خونش همش سرامیکیه لیز میشد
از شانس ما هنو ننشسته بودم در باز شد و🫣🫣
کوک: اخخخ اییی کمرم
همه خندیدن
ا/ت: به نظرم اصلا خنده نداشت
کوک خوبی
کوک: ایی اره دستتو بده بلند شم
ا/ت: بیا
کوک داشت بلند میشد که باز لیز خورد وایندفعه دو نفری افتادن
ا/ت فاصله ی چندانی با جونگ کوک نداشت
کوک بد جوری به لبای صورتی و پف ا/ت زول زده بود کم مونده بود جلو بچه ها لباشو بخو. ره
وقتی به خودشون امدن یواش از جاشون بلند شدن
ا/ت: وای لباســـم خیـــس شــددد
کوک: بیا بهت بدم
و بگم شما بچه ها دارم براتون
کوک وا/ت بالا رفتن تو اتاق کوک
جونگ کوک کمدو باز کرد و هودیشودر اورد و روبه ا/ت گفت
کوک: شلوارتم خیس شد
ا/ت: اهوم
کوک: پس بیا این هودیه تا رون پاهات میرسه خوبه؟؟
ا/ت: اره ممنون
ا/ت رفت حموم تا لباساشو بپوشه کوک هم تو کمد گشت و تیشرت وشلوارک مشکی رنگشو پوشید ا/ت از حموم در امد
ذهن کوک: جون چه جیگری شده (ماتش برده بچه:/)
کوک کنترل خودشو از دست داد رفت سمت ا/ت و اونا پرت کرد و تخت و شروع به بو... سیدن... ش کرد همچنان اتعجب کرده بود که یهووو.....
ادامه داره .......
بچه بنظرتون فیک رو ادامه بدم دوسش دارین؟؟! لطفا نظراتتون رو بگید 😕
با تچکر🙂🤎
ا/ت: جرعت
شوگا: ام برو جلودرو لیزش کن جونگ کوک امد بخره زمین(بدبخت بچم:/)
ا/ت: چییی نهه
شوگا: بلند شو بدو بدو جرعته دیه
بلند شدم و رفت کف درست کردم و ریختم رو زمین چون خونش همش سرامیکیه لیز میشد
از شانس ما هنو ننشسته بودم در باز شد و🫣🫣
کوک: اخخخ اییی کمرم
همه خندیدن
ا/ت: به نظرم اصلا خنده نداشت
کوک خوبی
کوک: ایی اره دستتو بده بلند شم
ا/ت: بیا
کوک داشت بلند میشد که باز لیز خورد وایندفعه دو نفری افتادن
ا/ت فاصله ی چندانی با جونگ کوک نداشت
کوک بد جوری به لبای صورتی و پف ا/ت زول زده بود کم مونده بود جلو بچه ها لباشو بخو. ره
وقتی به خودشون امدن یواش از جاشون بلند شدن
ا/ت: وای لباســـم خیـــس شــددد
کوک: بیا بهت بدم
و بگم شما بچه ها دارم براتون
کوک وا/ت بالا رفتن تو اتاق کوک
جونگ کوک کمدو باز کرد و هودیشودر اورد و روبه ا/ت گفت
کوک: شلوارتم خیس شد
ا/ت: اهوم
کوک: پس بیا این هودیه تا رون پاهات میرسه خوبه؟؟
ا/ت: اره ممنون
ا/ت رفت حموم تا لباساشو بپوشه کوک هم تو کمد گشت و تیشرت وشلوارک مشکی رنگشو پوشید ا/ت از حموم در امد
ذهن کوک: جون چه جیگری شده (ماتش برده بچه:/)
کوک کنترل خودشو از دست داد رفت سمت ا/ت و اونا پرت کرد و تخت و شروع به بو... سیدن... ش کرد همچنان اتعجب کرده بود که یهووو.....
ادامه داره .......
بچه بنظرتون فیک رو ادامه بدم دوسش دارین؟؟! لطفا نظراتتون رو بگید 😕
با تچکر🙂🤎
۱۲.۱k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.