پارت¹²
+صلام
-صلام ...بیا تو
رفتم داخل و رفتم تو اتاق ک شوگا هم پشت سرم اومد
-چی خریدی
+ه..هیچی
-واا پ چرا رفتی
+خاسم ببینم چیزی هس ک دوص داشته باشم ولی نبود
-اهان....اوکی من برم پایین ت هم بعد بیا
+باشه باشه
شوگا ک رف پاکت خیلی خوشگلی ک همراه اون ساعت بهم داد رو دراوردم و ی برگه گذاشم رو میز و شروع ب نوشتن کردم
نوشته عه: درخاسی ک دادیو قبول میکنم و دوص دختر ی میشی ب اصم شوگا میشم
....
اونو هم ب همراه ساعت گذاشم تو پاکت و برداشتمش و گذاشمش ت کمد جایی ک نبینه
و رفم پایین و همه باهم ی چیز خوردیم...
÷بچه ها نظرتون درمورد ی فیلم ترسناک چیه؟؟؟؟
$&عارههههه
×وای مخصوصا الان ک ساعت ۱ عه حال میده
-دیقا
+منم نمیام خودتون برین
÷چرا
+میترسم
×خدایی
+هوم
÷بیا باباااا نترس تازه عشقت هم پیشته
اینو اروم گف ک گفم
+هانااااا
÷باش باش غلط کردم ولی لطفنننننن بیااااا
+عوفففف اوک
رفتیم نشستیم دونفر دونفر کنار هم نشسته بودیم ک شروع شد
هنوز شرو نشده من کمکم دارم میترسم
.
.
وسطای فیلم بودیم ک ی موجود خیلییی ترسناک جلوی صحنه ظاهر شد
من از ترسم پریدم بغل شوگا و اونم از خدا خاسه سفت بغلم کرد
+وای...ببخشید
-اشکال نداره
کم کم داشت خیلییی ترسناک میشد ک سرمو برگردوندم و روی سینه اش گذاشم اونم سرمو نوازش میکرد ک نترسم
×هی ...جیمین(اروم)
&هان(اروم)
×حیحححح ببینشون(اروم)
(کلا تا وقتی من نگفم همه حرفاشون ارومه:/)
&اههههه نگا شتتتت
×هانا ...کوک
$÷چیه؟؟؟
×(اشاره کرد و یوری و شوگا)
÷$اوووووووووووووهههههههههه
بعد از بیس دیقه فیلم تموم شد و شوگا فهمید یوری خابیده
÷میگم ...شما کاپل خوبی میشین
$&راس میگه
×عاره واقعا
-خببب ساکت شین یوری خابه میبرمش اتاق شوگا یوری رو برد و گذاش رو تخت و خودشم کنارش خابید
بهش خیره شده بود و بعد از کمی مکث ب سمتش رف و بغلش کرد
(پرش زمانی ب روز دوشنبه)
امروز شوگا منو ب همراه بچه ها ب ی باغ دعوت کرد و ب گفته پسرا قرار بود اونجا تولد بگیره ی با ی استایل خیلییی خشگل ب سمت باغ حرکت کردم بچه ها قبل از ما رفته بودن
رسیدم و رفتم داخل ولی شوگا رو ندیدم ولی خیلی ها اومده بودن رفتم و کنار ی میز ایستادم ک یکی اومد و از پشت بغلم کرد و گونمو بوسید از عطرش متوجه شدم ک شوگا عه برگشتم سمتش و گفتم
+تولدت مبارک
-مرصی پیشی
و کادو رو ک دسم بود ب سمتش گرفم
+این ...کادو بدای تولدت
-وای پیشی کوچولو برام کادو گرفه
وقتی بازش کرد اون ساعتو دراورد و بعد تشکر کرد ک ی لحظه نگاهش رو داخل جعبه قفل شد فهمیدم برگه رو دید ...درش آورد و خوندش از برق چشماش فهمیدم خوشحال شده بعد با ی ذوق ب سمتم اومد بوسه ای روی لبام زد
نمدونم چی شد ک همه دست زدنو جیغو هورا کشیدن...
شرط برای پارت بعد:۱۷لایک
-صلام ...بیا تو
رفتم داخل و رفتم تو اتاق ک شوگا هم پشت سرم اومد
-چی خریدی
+ه..هیچی
-واا پ چرا رفتی
+خاسم ببینم چیزی هس ک دوص داشته باشم ولی نبود
-اهان....اوکی من برم پایین ت هم بعد بیا
+باشه باشه
شوگا ک رف پاکت خیلی خوشگلی ک همراه اون ساعت بهم داد رو دراوردم و ی برگه گذاشم رو میز و شروع ب نوشتن کردم
نوشته عه: درخاسی ک دادیو قبول میکنم و دوص دختر ی میشی ب اصم شوگا میشم
....
اونو هم ب همراه ساعت گذاشم تو پاکت و برداشتمش و گذاشمش ت کمد جایی ک نبینه
و رفم پایین و همه باهم ی چیز خوردیم...
÷بچه ها نظرتون درمورد ی فیلم ترسناک چیه؟؟؟؟
$&عارههههه
×وای مخصوصا الان ک ساعت ۱ عه حال میده
-دیقا
+منم نمیام خودتون برین
÷چرا
+میترسم
×خدایی
+هوم
÷بیا باباااا نترس تازه عشقت هم پیشته
اینو اروم گف ک گفم
+هانااااا
÷باش باش غلط کردم ولی لطفنننننن بیااااا
+عوفففف اوک
رفتیم نشستیم دونفر دونفر کنار هم نشسته بودیم ک شروع شد
هنوز شرو نشده من کمکم دارم میترسم
.
.
وسطای فیلم بودیم ک ی موجود خیلییی ترسناک جلوی صحنه ظاهر شد
من از ترسم پریدم بغل شوگا و اونم از خدا خاسه سفت بغلم کرد
+وای...ببخشید
-اشکال نداره
کم کم داشت خیلییی ترسناک میشد ک سرمو برگردوندم و روی سینه اش گذاشم اونم سرمو نوازش میکرد ک نترسم
×هی ...جیمین(اروم)
&هان(اروم)
×حیحححح ببینشون(اروم)
(کلا تا وقتی من نگفم همه حرفاشون ارومه:/)
&اههههه نگا شتتتت
×هانا ...کوک
$÷چیه؟؟؟
×(اشاره کرد و یوری و شوگا)
÷$اوووووووووووووهههههههههه
بعد از بیس دیقه فیلم تموم شد و شوگا فهمید یوری خابیده
÷میگم ...شما کاپل خوبی میشین
$&راس میگه
×عاره واقعا
-خببب ساکت شین یوری خابه میبرمش اتاق شوگا یوری رو برد و گذاش رو تخت و خودشم کنارش خابید
بهش خیره شده بود و بعد از کمی مکث ب سمتش رف و بغلش کرد
(پرش زمانی ب روز دوشنبه)
امروز شوگا منو ب همراه بچه ها ب ی باغ دعوت کرد و ب گفته پسرا قرار بود اونجا تولد بگیره ی با ی استایل خیلییی خشگل ب سمت باغ حرکت کردم بچه ها قبل از ما رفته بودن
رسیدم و رفتم داخل ولی شوگا رو ندیدم ولی خیلی ها اومده بودن رفتم و کنار ی میز ایستادم ک یکی اومد و از پشت بغلم کرد و گونمو بوسید از عطرش متوجه شدم ک شوگا عه برگشتم سمتش و گفتم
+تولدت مبارک
-مرصی پیشی
و کادو رو ک دسم بود ب سمتش گرفم
+این ...کادو بدای تولدت
-وای پیشی کوچولو برام کادو گرفه
وقتی بازش کرد اون ساعتو دراورد و بعد تشکر کرد ک ی لحظه نگاهش رو داخل جعبه قفل شد فهمیدم برگه رو دید ...درش آورد و خوندش از برق چشماش فهمیدم خوشحال شده بعد با ی ذوق ب سمتم اومد بوسه ای روی لبام زد
نمدونم چی شد ک همه دست زدنو جیغو هورا کشیدن...
شرط برای پارت بعد:۱۷لایک
۱۴.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.