پارت شصت و هفتم where are you کجایی به روایت زیحا:
شامی که گارسون اورده بود: سوپ و میگو سرخ شده با پاستای سبزیجات. او دستی در هوا چرخاند و چانه اش بالا گرفت و با لهجه ی غلیظ بریتانیایی گفت: "منوی مخصوص مشتریان جدید." انا یک لحظه فکر کرد او اشپز این غذا است.اب دهانس را به سختی قورت داد و با خود گفت: "دست کم پونصد هزار وون باید پولش باشه."
رزالین را می دید که رو به روی جیمین نشسته.چند عکاس دور و بر میزشان را پر کرده و در حال عکاسی بودند.بعد از شام، لامپ های زرد لوستر با لامپ های ابی و صورتی و سبز جا به جا شدند. پنج میز جلوتر خواننده میکروفون را به دست گرفت و دیگر خبری از اهنگ کلاسیک نبود.مستریانی که پدر و مادر بودند با اخم به انجا نگاه کردند و دست فرزندشان را گرفتند و رفتند.
رزالین لیوانش را از شامپاین پر کرد و یک نفس سر کشید.
"رزالین"
مایع تلخ و زننده از گلویش پایین رفت و او صدایی مثل اینکه یک چیز ترش خورده باشد از دهانش در اورد.
"میخوای بریم خونه؟"
بطری را بلند کرد و لیوان را دوباره کرد.
"اگه نگرانی بگو از من فیلم نگیرند."
شامپاین را سر کشید.
"نه...نگران تو ام."
وقتی بطری بعدی را باز میکرد،خندید:
"نگران من... "
لیوان پر، خالی شد.
"اون زن رو می بینی؟"
لیوان بعدی.
"کدوم؟"
"اونی که میکروفون دستشه...داره میخونه."
لیوان بعدی.
"چقدر دلم میخواد جای اون می بودم."
خوردن دو تا بطری شامپاین کارش را کرد.حس میکرد سرش سبک شده و می تواند هر کاری را الان انجام دهد. صدای خنده اش در اهنگ بلند رستوران شنیده نمی شد. او تنها کسی نبود که مست است.بعد دستش را بلند کرد و با ریتم اهنگ سرش را تکان می داد.
"بیا بریم خونه..."
"داره خوش میگذره که."
جیمین می دانست وقتی رزالین مست است،نمی شود حرف منطقی به او زد.
"بلند شو."
کیف رزالین را گرفت و پالتویش را روی شانه هایش انداخت.عکاس ها گفتند برای پشت صحنه فیلم میخواهند.
رزالین تلو تلو می خورد و ریز ریز به جیمین می خندید.جیمین از ارنجش گرفته بود و او را تا ماشین هدایت میکرد.
"میخوام پیاده برم."
هوا سرد و تاریک شده بود و باران شدیدی می بارید.ساعت یازده شب بود.
"خنده دار نیست رز."
رزالین در حالیکه روی پاهایش تعادل نداشت،گفت:
"من تو پشت صحنه نباشم بهتره."
بعد خندید.
"با این حالم."
"بیا بریم خونه قرار نیست کسی فیلم بگیره."
بعد از اینکه حرف زدن با رزالین را بی فایده دید، به عکاس ها گفت بروند و او را در ماشین نشاند.اقای چوی هم با سرعت از انجا دور شد.
رزالین را می دید که رو به روی جیمین نشسته.چند عکاس دور و بر میزشان را پر کرده و در حال عکاسی بودند.بعد از شام، لامپ های زرد لوستر با لامپ های ابی و صورتی و سبز جا به جا شدند. پنج میز جلوتر خواننده میکروفون را به دست گرفت و دیگر خبری از اهنگ کلاسیک نبود.مستریانی که پدر و مادر بودند با اخم به انجا نگاه کردند و دست فرزندشان را گرفتند و رفتند.
رزالین لیوانش را از شامپاین پر کرد و یک نفس سر کشید.
"رزالین"
مایع تلخ و زننده از گلویش پایین رفت و او صدایی مثل اینکه یک چیز ترش خورده باشد از دهانش در اورد.
"میخوای بریم خونه؟"
بطری را بلند کرد و لیوان را دوباره کرد.
"اگه نگرانی بگو از من فیلم نگیرند."
شامپاین را سر کشید.
"نه...نگران تو ام."
وقتی بطری بعدی را باز میکرد،خندید:
"نگران من... "
لیوان پر، خالی شد.
"اون زن رو می بینی؟"
لیوان بعدی.
"کدوم؟"
"اونی که میکروفون دستشه...داره میخونه."
لیوان بعدی.
"چقدر دلم میخواد جای اون می بودم."
خوردن دو تا بطری شامپاین کارش را کرد.حس میکرد سرش سبک شده و می تواند هر کاری را الان انجام دهد. صدای خنده اش در اهنگ بلند رستوران شنیده نمی شد. او تنها کسی نبود که مست است.بعد دستش را بلند کرد و با ریتم اهنگ سرش را تکان می داد.
"بیا بریم خونه..."
"داره خوش میگذره که."
جیمین می دانست وقتی رزالین مست است،نمی شود حرف منطقی به او زد.
"بلند شو."
کیف رزالین را گرفت و پالتویش را روی شانه هایش انداخت.عکاس ها گفتند برای پشت صحنه فیلم میخواهند.
رزالین تلو تلو می خورد و ریز ریز به جیمین می خندید.جیمین از ارنجش گرفته بود و او را تا ماشین هدایت میکرد.
"میخوام پیاده برم."
هوا سرد و تاریک شده بود و باران شدیدی می بارید.ساعت یازده شب بود.
"خنده دار نیست رز."
رزالین در حالیکه روی پاهایش تعادل نداشت،گفت:
"من تو پشت صحنه نباشم بهتره."
بعد خندید.
"با این حالم."
"بیا بریم خونه قرار نیست کسی فیلم بگیره."
بعد از اینکه حرف زدن با رزالین را بی فایده دید، به عکاس ها گفت بروند و او را در ماشین نشاند.اقای چوی هم با سرعت از انجا دور شد.
۳.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.