پارت °11°
با خودم گفتم
+ولی چرا واقعی بود چرا حس کردنش واقعی بود این اصلا شبیه خیالات نبود حسش واقعی بود
کلی سوال توی ذهنم بود که یهو در زدن فک کردم هانا ست ولی وقتی رفتم باز کردم دیدم اون...
ویو کوک
از وقتی ات رفته و بهم خیانت شده خیلی ناراحت شدم و افسرده اصلا از خونه نمیرم بیرون داشتم با خودم حرف میزدم که چرا به ات خیانت کردم که یهو
جین نفس نفس اومد تو
_چیه مگه بهت یاد ندادن در بزنی(سرد)
(علامت جین∆)
∆از اینا...بگذریم...ات رو پیدا کردم(نفس نفس)
_چییییی؟
_و..واقعا راست میگی(ذوق)
∆آره زود باش بریم
_باشه اومدم
با جین رفتیم پایین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونه ایی که ات داخلش بود از ماشین پیاده شدم و در زدم که ات باز کرد
+ک...کوک(تعجب)
_سلام بیب
+به من نگو بیب من دیگه زنت نیستم(دادد)
_ات ببین داد نزن من خیلی پشیمونم لطفاً
+به من ربطی نداره ما دیگه از هم جدا شدیم(ناراحت)
_ات لطفاً بیا یه زندگی جدید بسازیم همه ی اینا رو فراموش کنیم قول میدم همیشه پیشت باشم
+اها مثل روز عروسی
_چطور مگه؟
+تو روز عروسی بهم گفتی که قول میدم همیشه پیشت باشم و ترکت نکنم الان چیشد پس ها بخاطر یه هرزه زنتو ول کردی حتی بهم میگی بی خاصیت و بی ارزش واقعا برات متاسفم
_لطفا ات من نمیخوام از دستت بدم من فهمیدم زندگی بدون تو معنا نداره
+زندگی بدون من معنا نداره
_اره
+پس تلاش کن و به دستم بیار
ات در رو بست و کوک جلوی در موند هر چی باشه دیگه فهمید ات کجاست
ویو ات
در رو بستم و پشت به در تکیه دادم و گریه میکردم دلم هم برای کوک تنگ شده بود برای بغل کردناش برای بوسیدنش ولی بسه دیگه من تحمل ندارم اون بهم خیانت کرده
"2 ماه بعد"
ویو ات
الان 2 ماه میگذره و کوک هروز میاد خونه ام تا برگردم پیشش اما من قبول نمیکنم و توی این دو ماه سعی کردم بچه ی خیالی مو فراموش کنم امروز یه روز کسل کننده ی دیگه بود از خواب پاشدم رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم و لباس پوشیدم و رفتم پایین..
شرایط
8لایک
6 کامنت
••••••|••••••
+ولی چرا واقعی بود چرا حس کردنش واقعی بود این اصلا شبیه خیالات نبود حسش واقعی بود
کلی سوال توی ذهنم بود که یهو در زدن فک کردم هانا ست ولی وقتی رفتم باز کردم دیدم اون...
ویو کوک
از وقتی ات رفته و بهم خیانت شده خیلی ناراحت شدم و افسرده اصلا از خونه نمیرم بیرون داشتم با خودم حرف میزدم که چرا به ات خیانت کردم که یهو
جین نفس نفس اومد تو
_چیه مگه بهت یاد ندادن در بزنی(سرد)
(علامت جین∆)
∆از اینا...بگذریم...ات رو پیدا کردم(نفس نفس)
_چییییی؟
_و..واقعا راست میگی(ذوق)
∆آره زود باش بریم
_باشه اومدم
با جین رفتیم پایین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونه ایی که ات داخلش بود از ماشین پیاده شدم و در زدم که ات باز کرد
+ک...کوک(تعجب)
_سلام بیب
+به من نگو بیب من دیگه زنت نیستم(دادد)
_ات ببین داد نزن من خیلی پشیمونم لطفاً
+به من ربطی نداره ما دیگه از هم جدا شدیم(ناراحت)
_ات لطفاً بیا یه زندگی جدید بسازیم همه ی اینا رو فراموش کنیم قول میدم همیشه پیشت باشم
+اها مثل روز عروسی
_چطور مگه؟
+تو روز عروسی بهم گفتی که قول میدم همیشه پیشت باشم و ترکت نکنم الان چیشد پس ها بخاطر یه هرزه زنتو ول کردی حتی بهم میگی بی خاصیت و بی ارزش واقعا برات متاسفم
_لطفا ات من نمیخوام از دستت بدم من فهمیدم زندگی بدون تو معنا نداره
+زندگی بدون من معنا نداره
_اره
+پس تلاش کن و به دستم بیار
ات در رو بست و کوک جلوی در موند هر چی باشه دیگه فهمید ات کجاست
ویو ات
در رو بستم و پشت به در تکیه دادم و گریه میکردم دلم هم برای کوک تنگ شده بود برای بغل کردناش برای بوسیدنش ولی بسه دیگه من تحمل ندارم اون بهم خیانت کرده
"2 ماه بعد"
ویو ات
الان 2 ماه میگذره و کوک هروز میاد خونه ام تا برگردم پیشش اما من قبول نمیکنم و توی این دو ماه سعی کردم بچه ی خیالی مو فراموش کنم امروز یه روز کسل کننده ی دیگه بود از خواب پاشدم رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم و لباس پوشیدم و رفتم پایین..
شرایط
8لایک
6 کامنت
••••••|••••••
۱۰.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.