چند پارتی تهیونگ
پارت ۲
تا اینکه دات میرفت منم به بادیگارد هام اشاره کردم گرفتنش بستنی که خریده بود افتاد زمین جیغ میکشید همه داشتن نگا میکردن که گفتم من داداششم مردم نگاهشون برداشتن بعد ا.ت انداختن تو ماشین رفتم بغلش نشستم از ترس رید به خودش فقط آروم گریه میکرد که بعد چند دقیقه پرسید
÷چرا منو گرفتین اقا🥺( اروم با گریه بی صدا)
=ساکت خانوم کوچولو( ترسناک)
÷برگشتم پنجره رو نگا کردم که حدود یه نیم ساعتی بعد رسیدیم یه کاخ بود خیلی خفن باهال بودا رفتیم داخل من فقط گریه میکردم که اون اقا( تهیونگ) بلند داد گفت
=بسههههه( عصبی و وحشتناک)
÷ساکت شدم😭😬
=اجومااااا گمشو بیا اینو بنداز تو اون اتاق
/چشم ارباب
÷(دهن ا.ت : چرا گفت ارباب به این اقا؟ داستان چیه ؟ )
/دست این دختره رو گرفتم بردم بالا خیلی ناز بود
/دخترم بیا الان ارباب عصبی میشه
÷ببخشید چرا میگید ارباب؟
/چون اگه نگیم مارو میکشه تو هم به نفعته بگی ارباب وگرنه....
÷فهمیدم فهمیدم منو هم میکشه
/درسته حالا بیا بریم
÷اهوم
تا اینکه دات میرفت منم به بادیگارد هام اشاره کردم گرفتنش بستنی که خریده بود افتاد زمین جیغ میکشید همه داشتن نگا میکردن که گفتم من داداششم مردم نگاهشون برداشتن بعد ا.ت انداختن تو ماشین رفتم بغلش نشستم از ترس رید به خودش فقط آروم گریه میکرد که بعد چند دقیقه پرسید
÷چرا منو گرفتین اقا🥺( اروم با گریه بی صدا)
=ساکت خانوم کوچولو( ترسناک)
÷برگشتم پنجره رو نگا کردم که حدود یه نیم ساعتی بعد رسیدیم یه کاخ بود خیلی خفن باهال بودا رفتیم داخل من فقط گریه میکردم که اون اقا( تهیونگ) بلند داد گفت
=بسههههه( عصبی و وحشتناک)
÷ساکت شدم😭😬
=اجومااااا گمشو بیا اینو بنداز تو اون اتاق
/چشم ارباب
÷(دهن ا.ت : چرا گفت ارباب به این اقا؟ داستان چیه ؟ )
/دست این دختره رو گرفتم بردم بالا خیلی ناز بود
/دخترم بیا الان ارباب عصبی میشه
÷ببخشید چرا میگید ارباب؟
/چون اگه نگیم مارو میکشه تو هم به نفعته بگی ارباب وگرنه....
÷فهمیدم فهمیدم منو هم میکشه
/درسته حالا بیا بریم
÷اهوم
۲۹۸
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.