{در روز ازدواج جدید }
{در روز ازدواج جدید }
پارت ۲۸
جیمین اون دختر رو در اوغشش گرفت و سرش رو گذاشت رویه س*ینه اش و گقت
جیمین : تو تنها نیستی عشقم تو منو داری
تت هیچ نمیگفت و فقد گریه میکرد
ده دقیقه ای گذشت ات همان جوری تو آغوش جیمین بود اما الان گریه هایش کم شده بود اون جا در سکوت رفته بود بلخره جیمین آن سکوت رو شکوند ...
بلخره آن سکوت رو شکوند
جیمین : الان خوبی
ات : اوهمم خوبم
کمی مکس کرد و با ناز گفت
ات : جیمین
جیمین با اون صیداه آرامبخش خودش گقت
جیمین : جانم
ات : خیلی دوست دارم هیچ وقت تنهام نزار
جیمین ات رو از اوغش اش بیرون برد و روبه رو اش شد
جیمین : بهم عتماد داری
ات : آره
جیمین : چشم هاتو ببند
ات خیلی ارم چشم هایش رو بست و جیمین پیشانی اش رو گشذات رویه پیشانه ات و خیره به صورت ات شد و با لهن ارومی گفت
جیمین : من بهت قول میدم که همین درست میشه تا وقتی با هم باشیم جلو هر دردی میجنگیم عشقم
ات جشم هایش رو باز کرد و نگاهش رو به جیمین دوخت و سانیی نگذشت که ل*ب هایش رو نزدیک ل*ب هایه جیمین برد و
جیمین هم همان کارو کزد
ات دست هایش رو دوره گ*ردن جیمین گذاشت و جیمین خم دست راست اش رو نواز وار رویه پهلویه دوست دوختر اش گذاشت و دست چپ اش رو گذلشت رویه گونه ات و ب*وسی تولانی رو شروع کردن هر زوجی به یه تریق ای اولن بوسه اش رو شروع میکنن !
》》》》》》》》》》》》》》》》
نی سان : ترو خدا هوسوک من که بهت گفته بودم که دوست ندارم
هوسوک : نی سان چرا داری اینجوری میگی کی تو زندگیته
نی سان : ببین هوسوک یه بار بهت گفتم الان هم میگم من یکی دیگه رو دوست دارم
هوسوک عصبی شد و از رویه صندلی بلند شد
هوسوک : کافیه دیگه ژود باش با من بیا
دست نی سان رو گرفت و از کافه خارج شدن نی سان همش میگفت
نی سان : ولم کن هوسوک
هوسوک نی سان رو بزور سوار ماشین میکرد اما تخیونگ مانه شد
تهیونگ با دوست هایش به بیرون رفته بود اما با دیدن هال نی سان ژود به سمت اون ها رفت و گقت
تهیونگ : هوسوک ولش کن مگه نمیبینی با تو نمیاد
هوسوک عصبی به سمت نگاهش رو به تهیونگ دوخت
هوسوک : به تو چه
تهیونگ: ادبت کجا رفته
هوسوک دست نی سان رو ول کرد و به سمت تهیونگ رفت جلو اش ایستاد
هوسوک : سرت تو ماره خودت باشه
نی سان: هوسوک دست از سرم بردار
روب تهیونگ کزد
نی سان : خیلی ممنونم از شما
تهیونگ : بیا برسونمت
نی سان : ممنون میشم
تهیونگ راه اوفتاد و نی سان پوشت سر اش رفت هوا خیلی ابری بود
اپن دو نفر رفتن و هوسوک تو اون هوا سرد و ابری تنها موند بغض اش گرفته بود و خود اش رو باید محکم بگیره چپن هنوز که هیچ اتفاقی نیفاته هوسوک اون دختر دختر ماله خودش میکنه البته اگه عاشق اش بشه !
_____
حمایت خیلی کمه لطفا حمایت کنید
مگرنه دیگه فیک در روز ازدواج جدید رو ادامه نمیدم
پارت ۲۸
جیمین اون دختر رو در اوغشش گرفت و سرش رو گذاشت رویه س*ینه اش و گقت
جیمین : تو تنها نیستی عشقم تو منو داری
تت هیچ نمیگفت و فقد گریه میکرد
ده دقیقه ای گذشت ات همان جوری تو آغوش جیمین بود اما الان گریه هایش کم شده بود اون جا در سکوت رفته بود بلخره جیمین آن سکوت رو شکوند ...
بلخره آن سکوت رو شکوند
جیمین : الان خوبی
ات : اوهمم خوبم
کمی مکس کرد و با ناز گفت
ات : جیمین
جیمین با اون صیداه آرامبخش خودش گقت
جیمین : جانم
ات : خیلی دوست دارم هیچ وقت تنهام نزار
جیمین ات رو از اوغش اش بیرون برد و روبه رو اش شد
جیمین : بهم عتماد داری
ات : آره
جیمین : چشم هاتو ببند
ات خیلی ارم چشم هایش رو بست و جیمین پیشانی اش رو گشذات رویه پیشانه ات و خیره به صورت ات شد و با لهن ارومی گفت
جیمین : من بهت قول میدم که همین درست میشه تا وقتی با هم باشیم جلو هر دردی میجنگیم عشقم
ات جشم هایش رو باز کرد و نگاهش رو به جیمین دوخت و سانیی نگذشت که ل*ب هایش رو نزدیک ل*ب هایه جیمین برد و
جیمین هم همان کارو کزد
ات دست هایش رو دوره گ*ردن جیمین گذاشت و جیمین خم دست راست اش رو نواز وار رویه پهلویه دوست دوختر اش گذاشت و دست چپ اش رو گذلشت رویه گونه ات و ب*وسی تولانی رو شروع کردن هر زوجی به یه تریق ای اولن بوسه اش رو شروع میکنن !
》》》》》》》》》》》》》》》》
نی سان : ترو خدا هوسوک من که بهت گفته بودم که دوست ندارم
هوسوک : نی سان چرا داری اینجوری میگی کی تو زندگیته
نی سان : ببین هوسوک یه بار بهت گفتم الان هم میگم من یکی دیگه رو دوست دارم
هوسوک عصبی شد و از رویه صندلی بلند شد
هوسوک : کافیه دیگه ژود باش با من بیا
دست نی سان رو گرفت و از کافه خارج شدن نی سان همش میگفت
نی سان : ولم کن هوسوک
هوسوک نی سان رو بزور سوار ماشین میکرد اما تخیونگ مانه شد
تهیونگ با دوست هایش به بیرون رفته بود اما با دیدن هال نی سان ژود به سمت اون ها رفت و گقت
تهیونگ : هوسوک ولش کن مگه نمیبینی با تو نمیاد
هوسوک عصبی به سمت نگاهش رو به تهیونگ دوخت
هوسوک : به تو چه
تهیونگ: ادبت کجا رفته
هوسوک دست نی سان رو ول کرد و به سمت تهیونگ رفت جلو اش ایستاد
هوسوک : سرت تو ماره خودت باشه
نی سان: هوسوک دست از سرم بردار
روب تهیونگ کزد
نی سان : خیلی ممنونم از شما
تهیونگ : بیا برسونمت
نی سان : ممنون میشم
تهیونگ راه اوفتاد و نی سان پوشت سر اش رفت هوا خیلی ابری بود
اپن دو نفر رفتن و هوسوک تو اون هوا سرد و ابری تنها موند بغض اش گرفته بود و خود اش رو باید محکم بگیره چپن هنوز که هیچ اتفاقی نیفاته هوسوک اون دختر دختر ماله خودش میکنه البته اگه عاشق اش بشه !
_____
حمایت خیلی کمه لطفا حمایت کنید
مگرنه دیگه فیک در روز ازدواج جدید رو ادامه نمیدم
۶.۲k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.