🩸💀پارت هفتم🩸💀
🩸💀پارت هفتم🩸💀
ویولیا))
پرش زمانی به صبح🩸💀
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل کوکم برای همین یواش از روی تخت بلند شدم و رفتم دست و صورتم را شستم و بعد بیرون رو حیاط رو میز صبحانه رو اماده کردم بعدم رفتم کوک رو بیدار کردم
لیا: کوک بیدار شو
کوک: بزار یکم دیگه بخوابم
لیا: نمیشه، پاشو
همین تور که اومدم برم کوک از پوشت بغلم کرد و منو انداخت رو تخت
کوک: بیا باهم بخوابیم
لیا: نه کوک بلند شو دیگه
کوک: برای این کارا تنبیه میشی
لیا: باشه فقد پاشو
کوک: باااشه
بعدم پاشد باهم صبحابه خوردیم بعدم کوک رفت سر کار منم نشستم سر تلویزییو چند ساعت جلوی تلویزییون بودم که دیدم شب شده ساعت هفت بود منم سری رفتم خونرو یه دستی به خونه کشیدم بعدم شام درست کردم و میزو چیدم ساعت دیگه ساعت ده شده بود منم منتظر کوک موندم که یهو کوک امد و لباساشو در اوارد و اومد و غذا خوردیم بعدم مسواک زدم و رفتم بخوابم که...........
حمایت یادتون نره 🩸💀👋
بای👋😘
ویولیا))
پرش زمانی به صبح🩸💀
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل کوکم برای همین یواش از روی تخت بلند شدم و رفتم دست و صورتم را شستم و بعد بیرون رو حیاط رو میز صبحانه رو اماده کردم بعدم رفتم کوک رو بیدار کردم
لیا: کوک بیدار شو
کوک: بزار یکم دیگه بخوابم
لیا: نمیشه، پاشو
همین تور که اومدم برم کوک از پوشت بغلم کرد و منو انداخت رو تخت
کوک: بیا باهم بخوابیم
لیا: نه کوک بلند شو دیگه
کوک: برای این کارا تنبیه میشی
لیا: باشه فقد پاشو
کوک: باااشه
بعدم پاشد باهم صبحابه خوردیم بعدم کوک رفت سر کار منم نشستم سر تلویزییو چند ساعت جلوی تلویزییون بودم که دیدم شب شده ساعت هفت بود منم سری رفتم خونرو یه دستی به خونه کشیدم بعدم شام درست کردم و میزو چیدم ساعت دیگه ساعت ده شده بود منم منتظر کوک موندم که یهو کوک امد و لباساشو در اوارد و اومد و غذا خوردیم بعدم مسواک زدم و رفتم بخوابم که...........
حمایت یادتون نره 🩸💀👋
بای👋😘
۸.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.