سرنوشت اجتناب ناپذیر P24
بعد از رسیدن به خونه ی نا آشنای پدرم و پیاده کردن
وسایالم توسطش ، وارد اون خونه بزرگ شدیم
حتما زندگی تو خونه به این بزرگی خیلی
یوکی_
سختت بوده ، مخصوصا تنهایی...
بابای یوکی_ اوایل خیلی سخت بود ولی بعد اونقدر
درگیر کارای تاسیس شرکت شدم که وقت نکردم به
سختیاش توجه کنم
حاال دیگه تنها نیستی ... من پیشتم
یوکی_
تا همیشه که نیستی ، میدونم که میخوای
بابای یوکی_
برای دانشگاه اپالی کره رو بگیری ..... بعد از
استراحتت درباره این موضوع هم حرف میزنیم
یوکی_ میدونم بابایی ولی خب همین ۴ ماهی که
پیشتمم خودش غنیمته ، بعدشم اگه به من بود اصال از
پیشت جم نمیخوردم
46
بابای یوکی_ من موندم تو با این خستگیت چجوری
زبون میریزی دختر �😂�
یوکی_ �� تازه این اولشه
وسایالم توسطش ، وارد اون خونه بزرگ شدیم
حتما زندگی تو خونه به این بزرگی خیلی
یوکی_
سختت بوده ، مخصوصا تنهایی...
بابای یوکی_ اوایل خیلی سخت بود ولی بعد اونقدر
درگیر کارای تاسیس شرکت شدم که وقت نکردم به
سختیاش توجه کنم
حاال دیگه تنها نیستی ... من پیشتم
یوکی_
تا همیشه که نیستی ، میدونم که میخوای
بابای یوکی_
برای دانشگاه اپالی کره رو بگیری ..... بعد از
استراحتت درباره این موضوع هم حرف میزنیم
یوکی_ میدونم بابایی ولی خب همین ۴ ماهی که
پیشتمم خودش غنیمته ، بعدشم اگه به من بود اصال از
پیشت جم نمیخوردم
46
بابای یوکی_ من موندم تو با این خستگیت چجوری
زبون میریزی دختر �😂�
یوکی_ �� تازه این اولشه
۵۰۷
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.