پیش دوستاتـی...بآهـآشـون میـگــی٬میخَندی..آهـنگ عوضــ میش
پیش دوستاتـی...بآهـآشـون میـگــی٬میخَندی..آهـنگ عوضــ میشـه میره بعدی..به فکر میری...لَبخند اَزرولَبات مَحو میشه وکَم کَم جآشو به بغض میده...آخه بااین آهـنگ خیلی خاطره داری..بآزیآدش میوفتـی...فکرمیکَردی فرآموشش کردی..اَمـآبآاین آهنگــ..فهمیدی که فقط خودتوگولــ میَزدی...
خآطـرآتتونومرورمیکُنـی..
یآدقَشَنگـــ تَریـن لحظه هآتون میوفتی...
هَمون لَحظه هآیی که اَلآن بَرآت تَبدیل به خآطراتی شدَن کـه مرورشون گونه هاتوخیس میکنه...اِنقَدرغرق تواَفکارتی که نَفهمیدی دوستآت دارَن صدآت میکُنن..به خودِت میآی..میگَن چِته؟؟!!تودآغونـی اَمـآ بآ یه لَبخَند مَصنوعی فَقَط میگی خوبَم...! :)))بآ یه بَهونه از جَمع خـآرج میشی
گـوشیتو بَرمیدآری..SMS آ PM آ وعَکسآشو نِگــ ـآه میکُنـی...بُغض دآره خَفَت میکُنه اَمـآ نِمیخوآی اَشـک بریزی٬ پَس جلو اَشکـآتو میگیری..زول میزَنی به شمآرش..میخـوآی زَنگــ بِزَنی تآ فَقَطـ صِدآشو بِشنَوی..اَمـآ نمیتونی..
تَنهآ یآدِگآری اَز صِدآش VoiCe اییه که برات فرستاده بود..پَس اونآرو گوشـ میدی...میبینی دیگهـ نمیتونی بغضتو نگه دآری ٬اَز همه خدآحآفظـی میکُنـی و تـآ خونه هَمون آهنگو گوش میدی...بآز هَم به اُتـآقِـت پَنـآه میبَری و روی تَختت میخـوابی..کَم کَم بُغضِت میتِرِکه و بالشتِت خیس اَز اَشکـآت میشه..
اون روز برات مِثل جهنم میگذره..همه فِکر میکَردَن خیلی شـ ـآدی..وَلی هیچ کَس گِریه های شبونَتو نمیبینه....Last seenشو چِک میکُنی ۱۰:۲۲ساعت از۲ میگذَره...گِریه چشمآی توروکورکَرددَرحآلی که اون اَلان ..بازَم اون سوال مبهم میاد سرآغت..سوالی که جوابش فقط یه علامت سوال گوشه ی ذهنته.....آخه چی شد که این شد؟!
خآطـرآتتونومرورمیکُنـی..
یآدقَشَنگـــ تَریـن لحظه هآتون میوفتی...
هَمون لَحظه هآیی که اَلآن بَرآت تَبدیل به خآطراتی شدَن کـه مرورشون گونه هاتوخیس میکنه...اِنقَدرغرق تواَفکارتی که نَفهمیدی دوستآت دارَن صدآت میکُنن..به خودِت میآی..میگَن چِته؟؟!!تودآغونـی اَمـآ بآ یه لَبخَند مَصنوعی فَقَط میگی خوبَم...! :)))بآ یه بَهونه از جَمع خـآرج میشی
گـوشیتو بَرمیدآری..SMS آ PM آ وعَکسآشو نِگــ ـآه میکُنـی...بُغض دآره خَفَت میکُنه اَمـآ نِمیخوآی اَشـک بریزی٬ پَس جلو اَشکـآتو میگیری..زول میزَنی به شمآرش..میخـوآی زَنگــ بِزَنی تآ فَقَطـ صِدآشو بِشنَوی..اَمـآ نمیتونی..
تَنهآ یآدِگآری اَز صِدآش VoiCe اییه که برات فرستاده بود..پَس اونآرو گوشـ میدی...میبینی دیگهـ نمیتونی بغضتو نگه دآری ٬اَز همه خدآحآفظـی میکُنـی و تـآ خونه هَمون آهنگو گوش میدی...بآز هَم به اُتـآقِـت پَنـآه میبَری و روی تَختت میخـوابی..کَم کَم بُغضِت میتِرِکه و بالشتِت خیس اَز اَشکـآت میشه..
اون روز برات مِثل جهنم میگذره..همه فِکر میکَردَن خیلی شـ ـآدی..وَلی هیچ کَس گِریه های شبونَتو نمیبینه....Last seenشو چِک میکُنی ۱۰:۲۲ساعت از۲ میگذَره...گِریه چشمآی توروکورکَرددَرحآلی که اون اَلان ..بازَم اون سوال مبهم میاد سرآغت..سوالی که جوابش فقط یه علامت سوال گوشه ی ذهنته.....آخه چی شد که این شد؟!
۱.۱k
۰۲ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.