فیک جیمین ( زندگی من ) پارت 18
از زبان ا/ت :
بعد یک ساعت بیدار شدم. وقتی بیدار شدم جیمین خواب بود . مامانم سرشو گذاشته بود گوشه تخت بابا. پاشدم دست صورتمو شستم. خیلی عالم بد بود داشتم توی اینه خودمو نگاه می کردم جیمین اومد تو سوییشرتم رو داد بهم و گفت : حالش خوب میشه ناراحت نباش.
بعد بغلم کرد.
اروم گفتم : اگه نبودی چی کار می کردم.
لبخند زد و گفت : خب بیا بریم پیش مامانت.
رفتیم پش مامانم حالش اصلا خوب نبود رنگش پریده بود. از پشت بغلش کردم و اروم اشکاش ریخت.
به ساعت نگاه کردم. ساعت 10 صبح بود. جیمین بهم نگاه کرد و گفت : رنگو روت پریده بیا بریم دستو صورتتو بشور. خیلی اروم گفتم : ب... ب... باشه.
همون جوری که از توی اتاق بابام اومدیم بیرون سرم کیج رفتم پاهام شل شد و داشتم می افتاده جیمین گرفتم و گفت : ا/ت اصلا حالت خوب نیست.
مامانم تا دیدم اومد سمتم و گفت: دخترم چت شد یهو؟!!!
جیمین شوگا رو صدا زد : شوگا سمتمون و گفت : چیزی نیست ماله فشارشه.
جیمین گفت : مطمعنی حالش خیلی خوب نیست.
یکم چشامو باز بسته کردم و لبخند زدم و گفتم : اره حتما ماله فشارمه حالم خوبه.
شوگا گفت : یه شکلات شیرین براش بگیر تا بخوره حالش خوب میشه.
جیمین رفت یچی برام بگیره.
اومد توی اتاق بابام و بغلم نشست. شکلات رو ازش گرفتم و بازش کردم. یکم ازش خوردم یهو گریم گرفت. جیمین بهم گفت : عزیزم چی شده.
حق حق گریه کردم و بلند بهش وگفتم : خیلی حالم بده . این زندگی منه اخه چیکار کردم که بابام بیوفته توی همچین روزی. چه گناهی کردم من.
جیمین بغلم کرد و گفت : نه عزیزم تو کاری نکردی بابات خوب میشه. تو اروم باش خب
بعد اشکامو پاک کرد
۰۰۰۰۰۰۰۰
بعد یک ساعت بیدار شدم. وقتی بیدار شدم جیمین خواب بود . مامانم سرشو گذاشته بود گوشه تخت بابا. پاشدم دست صورتمو شستم. خیلی عالم بد بود داشتم توی اینه خودمو نگاه می کردم جیمین اومد تو سوییشرتم رو داد بهم و گفت : حالش خوب میشه ناراحت نباش.
بعد بغلم کرد.
اروم گفتم : اگه نبودی چی کار می کردم.
لبخند زد و گفت : خب بیا بریم پیش مامانت.
رفتیم پش مامانم حالش اصلا خوب نبود رنگش پریده بود. از پشت بغلش کردم و اروم اشکاش ریخت.
به ساعت نگاه کردم. ساعت 10 صبح بود. جیمین بهم نگاه کرد و گفت : رنگو روت پریده بیا بریم دستو صورتتو بشور. خیلی اروم گفتم : ب... ب... باشه.
همون جوری که از توی اتاق بابام اومدیم بیرون سرم کیج رفتم پاهام شل شد و داشتم می افتاده جیمین گرفتم و گفت : ا/ت اصلا حالت خوب نیست.
مامانم تا دیدم اومد سمتم و گفت: دخترم چت شد یهو؟!!!
جیمین شوگا رو صدا زد : شوگا سمتمون و گفت : چیزی نیست ماله فشارشه.
جیمین گفت : مطمعنی حالش خیلی خوب نیست.
یکم چشامو باز بسته کردم و لبخند زدم و گفتم : اره حتما ماله فشارمه حالم خوبه.
شوگا گفت : یه شکلات شیرین براش بگیر تا بخوره حالش خوب میشه.
جیمین رفت یچی برام بگیره.
اومد توی اتاق بابام و بغلم نشست. شکلات رو ازش گرفتم و بازش کردم. یکم ازش خوردم یهو گریم گرفت. جیمین بهم گفت : عزیزم چی شده.
حق حق گریه کردم و بلند بهش وگفتم : خیلی حالم بده . این زندگی منه اخه چیکار کردم که بابام بیوفته توی همچین روزی. چه گناهی کردم من.
جیمین بغلم کرد و گفت : نه عزیزم تو کاری نکردی بابات خوب میشه. تو اروم باش خب
بعد اشکامو پاک کرد
۰۰۰۰۰۰۰۰
۱۶.۹k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱