A year without him 💔
A year without him 💔
پــارتــــ : 5 💜
یهو گوشیم زنگ خورد . شماره ناشناس بود . من به شماره های ناشناس جواب نمیدادم ، پس قطع کردم .
چند دقیقه گذشت . برای بار چهارم زنگ میزد . اعصابم خورد شد . گوشی رو برداشتم .
گفتم : بله ؟! آقا یا خانم وقتی جواب نمیدم یعنی دوست ندارم . برای چی مزاحم میشی ؟!
گفت : سلام . من جونگ کوکم .
از خجالت آب شدم . خیلی بد بود .
گفتم : عه / : سلام شمایید . ببخشید جواب ندادم من به شماره های ناشناس جواب نمیدم .
گفت : خواهش میکنم . میگم نهار خوردید ؟!
گفتم : نه . چطور ؟!
گفت : اگه میشه امروز نهار رو با من بگذرونید . میخوام درباره یه موضوع باهاتون حرف بزنم .
گفتم : باشه فقط کجا ؟!
گفت : اگه اجازه بدید خودم میام دنبالتون که اذیت نشید .
گفتم : باشع . فعلا .
استرس داشتم .
من : یعنی میخواست چی بهم بگه ؟! من حتی اونو نمیشناسم برای چی دعوتشو قبول کردم ؟! ای خدااااا ! حالا ولش کن . باید بهترین لباسمو بپوشم . البته خیلی هم مهم نیستا ! بزار ببینم ....
یه کراپ صورتی استین بلند با شلوار جذب آبی و کتونی های سفید پوشیدم . موهام رو هم لخت کردم و یکمم آرایش کردم . منتظر بودم که بیاد . همینطوری نشسته بودم که زنگ خورد . رفتم در رو باز کردم .
کوکی : سلام . بیا بریم .
می چا : سلام . اوکی .
سوار ماشینش شدم . تا چند دقیقه فقط سکوت بود .
بعد گفت : لباست خیلی خوشگله !
گفتم : ممنونم ♡ حالا کجا میریم ؟!
گفت : چند دقیقه دیگه میفهمی .
اینو که گفت استرسم بیشتر شد . ولی سعی کردم آروم باشم . رسیدیم به یه جای شیک . پیاده شدیم . رفتیم تو . رستوران با کلاسی بود . رو یه میز نشستیم . غذاهامون رو سفارش دادیم . چند دقیقه گذشت . یه نگاهی ریزی بهم کرد .
گفت : خب ... نمیدونم چجوری بگم !
گفتم : با من راحت باش ! هرچی میخوای بگو !
گفت : هرچی ؟!
گفتم : حالا هر چیم نه ، ولی خب کلی گفتم ، که میتونی به من اعتماد کنی !
گفت : ممنونم ♡ راستش ... من .... مـ ..... ن ...
برید حال کنید ³پارت در ¹روزززز
پــارتــــ : 5 💜
یهو گوشیم زنگ خورد . شماره ناشناس بود . من به شماره های ناشناس جواب نمیدادم ، پس قطع کردم .
چند دقیقه گذشت . برای بار چهارم زنگ میزد . اعصابم خورد شد . گوشی رو برداشتم .
گفتم : بله ؟! آقا یا خانم وقتی جواب نمیدم یعنی دوست ندارم . برای چی مزاحم میشی ؟!
گفت : سلام . من جونگ کوکم .
از خجالت آب شدم . خیلی بد بود .
گفتم : عه / : سلام شمایید . ببخشید جواب ندادم من به شماره های ناشناس جواب نمیدم .
گفت : خواهش میکنم . میگم نهار خوردید ؟!
گفتم : نه . چطور ؟!
گفت : اگه میشه امروز نهار رو با من بگذرونید . میخوام درباره یه موضوع باهاتون حرف بزنم .
گفتم : باشه فقط کجا ؟!
گفت : اگه اجازه بدید خودم میام دنبالتون که اذیت نشید .
گفتم : باشع . فعلا .
استرس داشتم .
من : یعنی میخواست چی بهم بگه ؟! من حتی اونو نمیشناسم برای چی دعوتشو قبول کردم ؟! ای خدااااا ! حالا ولش کن . باید بهترین لباسمو بپوشم . البته خیلی هم مهم نیستا ! بزار ببینم ....
یه کراپ صورتی استین بلند با شلوار جذب آبی و کتونی های سفید پوشیدم . موهام رو هم لخت کردم و یکمم آرایش کردم . منتظر بودم که بیاد . همینطوری نشسته بودم که زنگ خورد . رفتم در رو باز کردم .
کوکی : سلام . بیا بریم .
می چا : سلام . اوکی .
سوار ماشینش شدم . تا چند دقیقه فقط سکوت بود .
بعد گفت : لباست خیلی خوشگله !
گفتم : ممنونم ♡ حالا کجا میریم ؟!
گفت : چند دقیقه دیگه میفهمی .
اینو که گفت استرسم بیشتر شد . ولی سعی کردم آروم باشم . رسیدیم به یه جای شیک . پیاده شدیم . رفتیم تو . رستوران با کلاسی بود . رو یه میز نشستیم . غذاهامون رو سفارش دادیم . چند دقیقه گذشت . یه نگاهی ریزی بهم کرد .
گفت : خب ... نمیدونم چجوری بگم !
گفتم : با من راحت باش ! هرچی میخوای بگو !
گفت : هرچی ؟!
گفتم : حالا هر چیم نه ، ولی خب کلی گفتم ، که میتونی به من اعتماد کنی !
گفت : ممنونم ♡ راستش ... من .... مـ ..... ن ...
برید حال کنید ³پارت در ¹روزززز
۶.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.