دروغ باعث نجاته(درخواستی)
کوک:چرا بهم خیانت کردی؟*عربده*
ات:من خیانت نکردم*فریاد*
کوک:دروغگو خودم دیدمت توی کافه با پسر*عربده*
ات:باز کی ذهنتو پر کرده هان*فریاد*
کوک:فکر کردی خرم هان؟ به وضوح سرد شدنت رو حس کردم بعدم هر روز قرار میزاشتی میرفتی بیرون دیگه حتی باهام روی یه تخت نمیخوابیدی بعد میگی خیانت نکردم*عربدههههه*
ات:آره....اصلا خیانت گردم که چی دوست ندارم مشکلی داری؟*فریاد*
کوک:*بغض*
راوی:داشتن دعوا میکردن که پسر از حال رفت بدو بدو شماره اورژانس رو گرفت بعد چند مین اومدن پسر و بردن ..... طولی نکشید که دکتر اومد بیرون
ات:حا...حالش جطوره؟*گریه*
دکتر:متاسفانه وضعیتش خوب نیست....از همونی میترسیدم اتفاق افتاد باید
ات:باشه مشکلی نیس....
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
_ دست گل رو روی خاکش گذاشتم نشستم کنارش دستی به قبرش کشیدم آخرین عکسی که باهم گرفتیم رو چاپ کردم که همه بدونن صاحب داری حتی اون زیر:)
کوک:حالت چطوره خوشگلم؟ برات گل اوردم می خواستم شکلات هم بگیرم ولی میدونی که سوهو خیلی شکلات دوست داره براش ضرر داره نمیتونه بخوره*جمع شدن اشک*
کوک:هنوزم سفید تنته؟ اخه من مشکی میپوشم
کوک:ات....خیلی بدی*گریه شدید* چرا بهم نگفتی هان؟* فریاد همراه گریه*
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
چندماه قبل.....
ات:آقای دکتر حالش چطوره؟
دکتر:وضعیتش هر روز وخیم تر میشه...اگر خوب نشه مجبوریم پیوند انجام بدیم
ات:چ...چقدر زمان میبره؟
دکتر:حدودا تا چند ماه آینده ولی با این وضعیتی که آقای جئون دارن بعید میدونم سرطان قلب ایشون خوب بشه
ات:*گریه شدید*
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ..
+نامه ای واسش نوشتم: جونگکوکا اینو که الان میخونی حالت خوبه و من از این بابت خیلی خوشحالم امیدوارم پسرمون رو به خوبی بزرگش کنی و چیزیکم نزاری حتما ازدواج کن اینو بدون خیلی دوست دارم این چند ماه باهات سرد بودم چون مجبور بودم اتاقمو جدا کردم چون نمیخواستم بفهمی گریه میکنم نمی خواستم آخرش اینجوری بشه عشقم
اما مواظب خودت باش....ترجیح دادم من و یه آدم بد بدونی ولی برام گریه نکنی آخه میدونی که دلم طاقت اشکات رو نداره قول بده هر وقت اومدی دیدنم گریه نکنی باشه؟ دوست دارم ات:)
ات:من خیانت نکردم*فریاد*
کوک:دروغگو خودم دیدمت توی کافه با پسر*عربده*
ات:باز کی ذهنتو پر کرده هان*فریاد*
کوک:فکر کردی خرم هان؟ به وضوح سرد شدنت رو حس کردم بعدم هر روز قرار میزاشتی میرفتی بیرون دیگه حتی باهام روی یه تخت نمیخوابیدی بعد میگی خیانت نکردم*عربدههههه*
ات:آره....اصلا خیانت گردم که چی دوست ندارم مشکلی داری؟*فریاد*
کوک:*بغض*
راوی:داشتن دعوا میکردن که پسر از حال رفت بدو بدو شماره اورژانس رو گرفت بعد چند مین اومدن پسر و بردن ..... طولی نکشید که دکتر اومد بیرون
ات:حا...حالش جطوره؟*گریه*
دکتر:متاسفانه وضعیتش خوب نیست....از همونی میترسیدم اتفاق افتاد باید
ات:باشه مشکلی نیس....
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
_ دست گل رو روی خاکش گذاشتم نشستم کنارش دستی به قبرش کشیدم آخرین عکسی که باهم گرفتیم رو چاپ کردم که همه بدونن صاحب داری حتی اون زیر:)
کوک:حالت چطوره خوشگلم؟ برات گل اوردم می خواستم شکلات هم بگیرم ولی میدونی که سوهو خیلی شکلات دوست داره براش ضرر داره نمیتونه بخوره*جمع شدن اشک*
کوک:هنوزم سفید تنته؟ اخه من مشکی میپوشم
کوک:ات....خیلی بدی*گریه شدید* چرا بهم نگفتی هان؟* فریاد همراه گریه*
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
چندماه قبل.....
ات:آقای دکتر حالش چطوره؟
دکتر:وضعیتش هر روز وخیم تر میشه...اگر خوب نشه مجبوریم پیوند انجام بدیم
ات:چ...چقدر زمان میبره؟
دکتر:حدودا تا چند ماه آینده ولی با این وضعیتی که آقای جئون دارن بعید میدونم سرطان قلب ایشون خوب بشه
ات:*گریه شدید*
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ..
+نامه ای واسش نوشتم: جونگکوکا اینو که الان میخونی حالت خوبه و من از این بابت خیلی خوشحالم امیدوارم پسرمون رو به خوبی بزرگش کنی و چیزیکم نزاری حتما ازدواج کن اینو بدون خیلی دوست دارم این چند ماه باهات سرد بودم چون مجبور بودم اتاقمو جدا کردم چون نمیخواستم بفهمی گریه میکنم نمی خواستم آخرش اینجوری بشه عشقم
اما مواظب خودت باش....ترجیح دادم من و یه آدم بد بدونی ولی برام گریه نکنی آخه میدونی که دلم طاقت اشکات رو نداره قول بده هر وقت اومدی دیدنم گریه نکنی باشه؟ دوست دارم ات:)
۵۴.۷k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.