با تک سرفه ی کوک به خودم اومدم و از تهیونگ جدا شدم و با خ
با تک سرفه ی کوک به خودم اومدم و از تهیونگ جدا شدم و با خوشحالی بهش خیره شدم.مثل قبل پر انرژی و کراش بود،به دور و برش نگاه کردم و همونطور با خوشحالی گفتم
- پس سالی کجاست؟
همون موقع سالی از راه رو پیچید داخل،ما رو که دیو سر جاش خشکش زد و بعد ازینکه به خودش اومد جیغ زد
#ا/تتتت
و به سمتم دویید،منم سمتش دوییدم و محکم بغلش کردم.از شدت خوشحالی میخاستم گریه کنم،کی فکرشو میکرد دختر خفن و سوجی مثل من یروزی اینهمه خوشحال بشه و انقد احساسات از خودش نشون بده،چند دقیقه ای سالی رو بغل کردم و بعد که متوجه نگاهای خیره تهیونگ و جونگ کوک شدم از سالی جدا شدم و گفتم
-فک نمیکردم دوباره بتونم ببینمت
#منم همینطورررر
من و سالی بهترین دوستای هم بودیم و همیشه هم پیش هم بودیم.سالی برگشت سمت کوک و تهیونگ و با دیدن کوک با تعجب گفت
#کوک....این....این واقن تویی؟
و با خوشحالی دویید سمتش و بغلش کرد،کوک هم متقابلن بغلش کرد و با گرمی گفت
_دلم برات تنگ شده بود،سالی کوچولو
سالی هم بغ کرده برگشت سمتش و لگدی به پای کوک زد و گفت
#آهای من دیگه بچه نیستم
که صدای خنده ی هممون رفت بالا.کوک بین خنده هاش گفت
_ولی هنوز برای من همون سالی کوچولویی
اینبار سالی بود که خندید.دوباره سمت تهیونگ برگشتم که دیدم اونم داره نگام میکنه،لبخندی بهش زدم و دستشو گرفتم رو به همشون گفتم
-خب دیگه،بیاید بریم ببینیم ته و سالی هم تو کلاس ماعن یا نه
و همونطور که دست تهیونگو گرفته بودم دوییدم سمت کلاسمون،همه با تعجب به احساسات گرمم خیره شده بودن ولی من اهمیتی نمیدادم،برگشتم سمت ته با قیافه ی مظلومی پرسیدم
-شماغم هم تو همین کلاسیک مگه نه؟!
پقی زد زیر خنده و گفت
+برا چی اینشکلی کردی خودتو
منم متقابلن خندیدم و گفتم
-میخام ببینم دوستی که چن ساله ندیدمش دوباره قراره ازم جدا بشه یا نه...
+سوپرایززز،ماعم تو این کلاسیم
با خوشحالی دستامو بهم کوبیدم و با هیجان گفتم
-عالیهههع
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
- پس سالی کجاست؟
همون موقع سالی از راه رو پیچید داخل،ما رو که دیو سر جاش خشکش زد و بعد ازینکه به خودش اومد جیغ زد
#ا/تتتت
و به سمتم دویید،منم سمتش دوییدم و محکم بغلش کردم.از شدت خوشحالی میخاستم گریه کنم،کی فکرشو میکرد دختر خفن و سوجی مثل من یروزی اینهمه خوشحال بشه و انقد احساسات از خودش نشون بده،چند دقیقه ای سالی رو بغل کردم و بعد که متوجه نگاهای خیره تهیونگ و جونگ کوک شدم از سالی جدا شدم و گفتم
-فک نمیکردم دوباره بتونم ببینمت
#منم همینطورررر
من و سالی بهترین دوستای هم بودیم و همیشه هم پیش هم بودیم.سالی برگشت سمت کوک و تهیونگ و با دیدن کوک با تعجب گفت
#کوک....این....این واقن تویی؟
و با خوشحالی دویید سمتش و بغلش کرد،کوک هم متقابلن بغلش کرد و با گرمی گفت
_دلم برات تنگ شده بود،سالی کوچولو
سالی هم بغ کرده برگشت سمتش و لگدی به پای کوک زد و گفت
#آهای من دیگه بچه نیستم
که صدای خنده ی هممون رفت بالا.کوک بین خنده هاش گفت
_ولی هنوز برای من همون سالی کوچولویی
اینبار سالی بود که خندید.دوباره سمت تهیونگ برگشتم که دیدم اونم داره نگام میکنه،لبخندی بهش زدم و دستشو گرفتم رو به همشون گفتم
-خب دیگه،بیاید بریم ببینیم ته و سالی هم تو کلاس ماعن یا نه
و همونطور که دست تهیونگو گرفته بودم دوییدم سمت کلاسمون،همه با تعجب به احساسات گرمم خیره شده بودن ولی من اهمیتی نمیدادم،برگشتم سمت ته با قیافه ی مظلومی پرسیدم
-شماغم هم تو همین کلاسیک مگه نه؟!
پقی زد زیر خنده و گفت
+برا چی اینشکلی کردی خودتو
منم متقابلن خندیدم و گفتم
-میخام ببینم دوستی که چن ساله ندیدمش دوباره قراره ازم جدا بشه یا نه...
+سوپرایززز،ماعم تو این کلاسیم
با خوشحالی دستامو بهم کوبیدم و با هیجان گفتم
-عالیهههع
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
۲۰.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.