part 9
*شب *
ویو ا.ت
شب شده بود رفتم حموم و مو هامو خشک کردم و یه ارایش ملایم کردمو یه بلوز سفید و یه دامن مشکی پوشیدمو منتظر جی هوپ بودم
روی کاناپه نشسته بودم و با خودم حرف میزدمو میگفتم :الان هر کس دیگه ای بود استرس داشت به خاطر عملش بعد منی که دارم میرم سر قرار
با این حرفا داشتم به خودم میخندیدم
انگار که دیونه شده بودم شاید از استرس بود ولی
از نظر خودم هیچ استرسی نداشتم
داشتم میخندیدم که صدای گوشیم اومد جی هوپ بود
جواب دادمو گفت بیام پایین
با عجله خودمو رسوندم پایین در حدی با کفش های پاشنه بلند میدویدم که نزدیک بود بخورم زمین
وقتی رسیدم پایین از ماشین پیاده شده بود و منتظر من بود
با دیدن من در ماشین باز کرد وگفت :بریم مادمازل؟
با لبخند گشادی که روی لبم بود گفتم بریم
سوار ماشین شدم خودشم سوار شد
وقتی رسیدیم یه رستوران مجلل وخیلی شیک بود
ولی خالی بودنش عجیب بود وقتی رفتیم داخل یه جوریبود که انگار همه چی برنامه ریزی شده بود ولی خوب چیزی نگفتم
نشستیم و گارسون اومد سفارشارو گرفت
منتظر نشسته بودیم که یه اهنگ پخش شد این اهنگو شنیده بودم یعنی توی فیلم ها دیده بودم وقتی که زوج فیلم میخواستن برقصن این جور اهنگا پخش میشدن (اسم سبک اهنگ رو بلد بودم ولی یادم نمیاد)
که جی هوپ جاش بلند شدو دستشو جلوم گرفت و گفت : افتخار میدید ؟
با لبخندی گفتم :چرا که نه
و شروع کردیم به رقصیدن
وقتی داشتیم میرقصیدیم
فقط بهم زل زده بود
که من اون سکوت بینمون رو شکستمو گفتم: اینجا عجیب نیست؟
گفت :چرا عجیبه ؟
گفتم : هیچ کس نیست انگار که اینجا فقط مال منو توعه
گفت:خوب درسته
زد به بازوش گفتم :نکنه کل اینجا رو رزرو کردی؟
گفت:اره
گفتم :این میشه ول خرجی
گفت :فقط برای یه شب اشکال نداره اونم برای اینکه استرست کم بشه
گفتم :...... خوب راستش اصلا استرس ندارم چون فکر میکنم تمام اون چیزایی که میخواستمو توی این دنیا به دست اوردم
دوست خوب ،مامانم ،و تو حتی یه شغل خوبم داشتم
من همه چیز دارم پس اگه از اون عملم سالم بیرون نیام برام مهم نیست چون من همه چیز رو تجربه کردم
پس اگه من نبودم ازت یه خواهشی دارم
یکی اینکه از هانا مراقبت کنی چون مثل خواهرم میمونه یکی اینکه اگه من نبودم تو غصه نخوری و دوباره عاشق بشی و ازدواج کنی و یه زندگی خوب داشته باشی
قول میدی ؟
چشماش اشک جمع شده پیشونیش رو چسبوند به پیشونیمو گفت :نکته ی اول رو قول میدم از خواهر زنم مواظبت کنم ولی دومیو تو هم باید بهم قول بدی که سالم برگردی و عاشق همدیگه باشیم و با هم ازدواج کنیم وبچه دار شیم قبول؟
خنده ای از سر ناراحتی زدم و چیزی نگفتم
نویسنده
بعد از تموم شدن این ماجرا ها.....
like:11
ویو ا.ت
شب شده بود رفتم حموم و مو هامو خشک کردم و یه ارایش ملایم کردمو یه بلوز سفید و یه دامن مشکی پوشیدمو منتظر جی هوپ بودم
روی کاناپه نشسته بودم و با خودم حرف میزدمو میگفتم :الان هر کس دیگه ای بود استرس داشت به خاطر عملش بعد منی که دارم میرم سر قرار
با این حرفا داشتم به خودم میخندیدم
انگار که دیونه شده بودم شاید از استرس بود ولی
از نظر خودم هیچ استرسی نداشتم
داشتم میخندیدم که صدای گوشیم اومد جی هوپ بود
جواب دادمو گفت بیام پایین
با عجله خودمو رسوندم پایین در حدی با کفش های پاشنه بلند میدویدم که نزدیک بود بخورم زمین
وقتی رسیدم پایین از ماشین پیاده شده بود و منتظر من بود
با دیدن من در ماشین باز کرد وگفت :بریم مادمازل؟
با لبخند گشادی که روی لبم بود گفتم بریم
سوار ماشین شدم خودشم سوار شد
وقتی رسیدیم یه رستوران مجلل وخیلی شیک بود
ولی خالی بودنش عجیب بود وقتی رفتیم داخل یه جوریبود که انگار همه چی برنامه ریزی شده بود ولی خوب چیزی نگفتم
نشستیم و گارسون اومد سفارشارو گرفت
منتظر نشسته بودیم که یه اهنگ پخش شد این اهنگو شنیده بودم یعنی توی فیلم ها دیده بودم وقتی که زوج فیلم میخواستن برقصن این جور اهنگا پخش میشدن (اسم سبک اهنگ رو بلد بودم ولی یادم نمیاد)
که جی هوپ جاش بلند شدو دستشو جلوم گرفت و گفت : افتخار میدید ؟
با لبخندی گفتم :چرا که نه
و شروع کردیم به رقصیدن
وقتی داشتیم میرقصیدیم
فقط بهم زل زده بود
که من اون سکوت بینمون رو شکستمو گفتم: اینجا عجیب نیست؟
گفت :چرا عجیبه ؟
گفتم : هیچ کس نیست انگار که اینجا فقط مال منو توعه
گفت:خوب درسته
زد به بازوش گفتم :نکنه کل اینجا رو رزرو کردی؟
گفت:اره
گفتم :این میشه ول خرجی
گفت :فقط برای یه شب اشکال نداره اونم برای اینکه استرست کم بشه
گفتم :...... خوب راستش اصلا استرس ندارم چون فکر میکنم تمام اون چیزایی که میخواستمو توی این دنیا به دست اوردم
دوست خوب ،مامانم ،و تو حتی یه شغل خوبم داشتم
من همه چیز دارم پس اگه از اون عملم سالم بیرون نیام برام مهم نیست چون من همه چیز رو تجربه کردم
پس اگه من نبودم ازت یه خواهشی دارم
یکی اینکه از هانا مراقبت کنی چون مثل خواهرم میمونه یکی اینکه اگه من نبودم تو غصه نخوری و دوباره عاشق بشی و ازدواج کنی و یه زندگی خوب داشته باشی
قول میدی ؟
چشماش اشک جمع شده پیشونیش رو چسبوند به پیشونیمو گفت :نکته ی اول رو قول میدم از خواهر زنم مواظبت کنم ولی دومیو تو هم باید بهم قول بدی که سالم برگردی و عاشق همدیگه باشیم و با هم ازدواج کنیم وبچه دار شیم قبول؟
خنده ای از سر ناراحتی زدم و چیزی نگفتم
نویسنده
بعد از تموم شدن این ماجرا ها.....
like:11
۶.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.