هکر قلب(p25)
ویو مین هیون: (پیام داد)می سو کجا رفتی….؟
می سو: یه اتفاقی افتاد از کلاب اومدم بیرون…
مین هیون:چیشده خوبی تو…
می سو: اره خوبم…باشه فعلا فردا میبینمت ….
مین هیون:هان باشه …..
(ویو صبح شده بود)
سوریون : چیشده دخترم خوبی….
می سو: ها اره خوبم…چیزی نیست (لبخند زدم:
سوریون: کلا توی خودتی ….
سومین : ما هم اینجایم تنها اون دخترت نیست…
سوریون : دخترم چی میگی من فقط حالشو پرسیدم…!
می سو : نه جیزی نیست عادت کردم دیگ…(از سر میز بلند شدم رفتم بیرون)..
سوریون: سومین دخترم این چی کاریه اخه …
سومین:مگه من چی گفتم هان…
جیهون:تو همیشه همینطوری هستی…
می سو؛( به سوهیون زنک میزدم؛
سوهیون ؛ سلام ابجی …
می سو : خوبی بابا الان چطوره …؟
سوهیون :خوبم اره بابا الان حالش به لطف تو خوبه ابجی دیشب چرا آنقدر زود رفتی اخه….
می سو : خو خوبه …خب دیر وقت بود نتونستم بمونم…
سوهیون : باشه دفعه بعد بیای ها منتظرتم …
می سو: باشه بابا میام…
سوهیون : راستی ابجی ….!
می سو: بله چیه….
سوهیون :اون پسره که دیشب باهات بود همون پسره هست روش کراش بودی اره…
می سو:باز تو شروع کردی دختر….
سوهیون : خدایی از نزدیک چقدر خوشتیپ بود ادم دلش براش ضعف میره….
می سو: باشه گوشی رو قطع میکنم نمیخام چرت و پرت هاتو بشنوم …(گوشی رو قطع کردم ای از دست این دختر )…
( مدرسه بودیم نشسته بودم کتاب میخوندم) قلدرای
مدرسه اومدن پیشم)
اوه ببینید کی اینجاست….
می سو: ای اصلا حوصله شما رو ندارم برین….
قلدرا: ولی ما حوصله داریم مگه نه….
می سو: پوز خندی زدم زدم توی صورتش…
قلدرا: اه لعنتی تو الان چیکار کردی…
می سو: مگه بخاطر همین نیومده بودین….
قلدرا : توی دختره عوضی (همین که میخاست بزنه شروع کردم دعوا )…!
جیهون:چیشده چرا همه اونجا جمع شدن…
اون وو : نمیدونم والا…
بوم :نمیدونین می سو با پسرا مدرسه دعوا راه انداخته..
اون وو: چی…
مین هیون:می سو بسه چیکار میکنی ….(اومد گرفت منو بسه برد کنار … خوبی…!
می سو: اره خوبم تو چرا اومدی وسط…
جیهون: چرا داری دعوا میکنی …
می سو: اونا اومدن شروع کردن ….
اون وو : تو وضعیتتو نگاه کن …
می سو: نگاه کردم بهش )خوبم چیزیم نیست…
مدیر مدرسه: شما ها بیاین دفترم…
می سو : اه لعنتی …رفتم دفتر….
مدیر: واقعا خجالت نمیکشین دعوا راه انداختین توی مدرسه هان…
قلدرا: اول اون دختره شروع کرد…
می سو :پوز خند زدم ها کی به کی میگه …
مدیر : ساکت …الان همه تون تنبیه میشین تا یه هفته مدرسه رو تمیز میکنین فهمیدین….
قلدرا : ولی آقا …
مدیر: نمیخام چیزی بشنوم….
می سو: باشه اوک رفتم بیرون از دفتر …..
اون وو: حالا راحت شدی…
می سو: نکاه کردم بهش حالا به تو چه هان تو چرا دخالت میکنی …
اون وو :ببین اعصبانیتتو سر من خالی نکن…
می سو : تو خودت داری زر میزنی…
اون وو:می سو…
می سو:هان چیه…
جیهون :ای بسه دیگ دیونه کردین منو….
بوم :ولی خدایی می سو خیلی خفن بودی ها…
می سو: بهش لبخند زدم ممنون😄❤️به اون وو نگاه مرموزی انداختم رفتم….
جیهون:جی وون رفته مسافرت اره…
اون وو: نمیدونم خبر ندارم…
جیهون : اره من اینطور شنیدم…ما هم این چند روز میریم دیگ اره…
اون وو ؛ اها اره فکر کنم من کلا فراموش کردم…
بوم : پس این دفعه می سو هم میاد اره…
جیهون :(لبخند زد البته …
بوم :اوه عالیه چه حالی کنیم پس…
جیهون :خندید چطور مگه…
بوم :نمی بینی این دوتا رو…
جیهون :اوه در اون نظر اره…(😅
اون وو:دارین منو مسخره میکنین اره….
بوم : نه برادر این چی حرفیه ….(داشت میخندید…فرار کرد رفت..
اون وو: صبر پسر دستم بهت برسه….!
ادامه دارد….(:
فالو @Cha_eun_wooo و حمایت یادتون نره😁❤️🩹
می سو: یه اتفاقی افتاد از کلاب اومدم بیرون…
مین هیون:چیشده خوبی تو…
می سو: اره خوبم…باشه فعلا فردا میبینمت ….
مین هیون:هان باشه …..
(ویو صبح شده بود)
سوریون : چیشده دخترم خوبی….
می سو: ها اره خوبم…چیزی نیست (لبخند زدم:
سوریون: کلا توی خودتی ….
سومین : ما هم اینجایم تنها اون دخترت نیست…
سوریون : دخترم چی میگی من فقط حالشو پرسیدم…!
می سو : نه جیزی نیست عادت کردم دیگ…(از سر میز بلند شدم رفتم بیرون)..
سوریون: سومین دخترم این چی کاریه اخه …
سومین:مگه من چی گفتم هان…
جیهون:تو همیشه همینطوری هستی…
می سو؛( به سوهیون زنک میزدم؛
سوهیون ؛ سلام ابجی …
می سو : خوبی بابا الان چطوره …؟
سوهیون :خوبم اره بابا الان حالش به لطف تو خوبه ابجی دیشب چرا آنقدر زود رفتی اخه….
می سو : خو خوبه …خب دیر وقت بود نتونستم بمونم…
سوهیون : باشه دفعه بعد بیای ها منتظرتم …
می سو: باشه بابا میام…
سوهیون : راستی ابجی ….!
می سو: بله چیه….
سوهیون :اون پسره که دیشب باهات بود همون پسره هست روش کراش بودی اره…
می سو:باز تو شروع کردی دختر….
سوهیون : خدایی از نزدیک چقدر خوشتیپ بود ادم دلش براش ضعف میره….
می سو: باشه گوشی رو قطع میکنم نمیخام چرت و پرت هاتو بشنوم …(گوشی رو قطع کردم ای از دست این دختر )…
( مدرسه بودیم نشسته بودم کتاب میخوندم) قلدرای
مدرسه اومدن پیشم)
اوه ببینید کی اینجاست….
می سو: ای اصلا حوصله شما رو ندارم برین….
قلدرا: ولی ما حوصله داریم مگه نه….
می سو: پوز خندی زدم زدم توی صورتش…
قلدرا: اه لعنتی تو الان چیکار کردی…
می سو: مگه بخاطر همین نیومده بودین….
قلدرا : توی دختره عوضی (همین که میخاست بزنه شروع کردم دعوا )…!
جیهون:چیشده چرا همه اونجا جمع شدن…
اون وو : نمیدونم والا…
بوم :نمیدونین می سو با پسرا مدرسه دعوا راه انداخته..
اون وو: چی…
مین هیون:می سو بسه چیکار میکنی ….(اومد گرفت منو بسه برد کنار … خوبی…!
می سو: اره خوبم تو چرا اومدی وسط…
جیهون: چرا داری دعوا میکنی …
می سو: اونا اومدن شروع کردن ….
اون وو : تو وضعیتتو نگاه کن …
می سو: نگاه کردم بهش )خوبم چیزیم نیست…
مدیر مدرسه: شما ها بیاین دفترم…
می سو : اه لعنتی …رفتم دفتر….
مدیر: واقعا خجالت نمیکشین دعوا راه انداختین توی مدرسه هان…
قلدرا: اول اون دختره شروع کرد…
می سو :پوز خند زدم ها کی به کی میگه …
مدیر : ساکت …الان همه تون تنبیه میشین تا یه هفته مدرسه رو تمیز میکنین فهمیدین….
قلدرا : ولی آقا …
مدیر: نمیخام چیزی بشنوم….
می سو: باشه اوک رفتم بیرون از دفتر …..
اون وو: حالا راحت شدی…
می سو: نکاه کردم بهش حالا به تو چه هان تو چرا دخالت میکنی …
اون وو :ببین اعصبانیتتو سر من خالی نکن…
می سو : تو خودت داری زر میزنی…
اون وو:می سو…
می سو:هان چیه…
جیهون :ای بسه دیگ دیونه کردین منو….
بوم :ولی خدایی می سو خیلی خفن بودی ها…
می سو: بهش لبخند زدم ممنون😄❤️به اون وو نگاه مرموزی انداختم رفتم….
جیهون:جی وون رفته مسافرت اره…
اون وو: نمیدونم خبر ندارم…
جیهون : اره من اینطور شنیدم…ما هم این چند روز میریم دیگ اره…
اون وو ؛ اها اره فکر کنم من کلا فراموش کردم…
بوم : پس این دفعه می سو هم میاد اره…
جیهون :(لبخند زد البته …
بوم :اوه عالیه چه حالی کنیم پس…
جیهون :خندید چطور مگه…
بوم :نمی بینی این دوتا رو…
جیهون :اوه در اون نظر اره…(😅
اون وو:دارین منو مسخره میکنین اره….
بوم : نه برادر این چی حرفیه ….(داشت میخندید…فرار کرد رفت..
اون وو: صبر پسر دستم بهت برسه….!
ادامه دارد….(:
فالو @Cha_eun_wooo و حمایت یادتون نره😁❤️🩹
۱.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.