«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_¹³»
جونگکوک ویو
وقتی ات اومد رفتن تو اتاقم و لباس هام و عوض کردم و عطر تلخم و زدم و کفش هام و پوشیدم و رفتم پایین
جونگکوک: بریم
ات: بریم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ات و رسوندم
ات: بهت پیام میدم باش
جونگکوک: باش
وقتی ات رفت داخل حرکت کردم و بعد 40مین رسیدم
ات ویو
وفتی رفتم داخل مامانم سری اومد
م/ا: دیشب کجا بودی ها؟ چرا دیر اومدی؟
ات:هیچی مامان رفتم پیش لیا دیر وقت بود نیومدم
م/ا: آها باشه برو
ات: چشم
رفتم اتاقم و لباسم و عوض کردم (اسلاید بعد) و نشستم رو تخت و رفتم تو گوشیم
2ساعت بعد
به جونگکوک پیام دادم ولی جوبم و نداد
جونگکوک ویو
بک جلسه مهم بود و درگیر بودم تازه جلسه تمام شده بود گوشیم و چک کردم کلی تمای از ات و پیام زنگ زدم بهش
جونگکوک: الو
ات: یاااا... چرا جواب نمیدی ها چرا پیام هلم و ندیدی چیکار میکردی
جونگکوک:آروم باش هیچی جلسه تمام شد
ات: باش
در اتاقم زد شد و اجازه ورود دادم
جیمین: جونگکوک
جونگکوک: بهت زنگ میزنم
ات: دوست دارم
جونگکوک: منم دوست دارم بای
ات: بای
(قطع کرد)
جونگکوک: بله
جیمین: مشکل برطرف شد
جونگکوک: خوبه
جیمین: پس من برم
جونگکوک: اوکی
جیمین رفت منم گوشیم و برداشتم و زدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه ام بعد چند مین رسیدم و رفتم مستقیم تو اتاقم و دراز کشیدم رو تخت و خوابیدم
«part_¹³»
جونگکوک ویو
وقتی ات اومد رفتن تو اتاقم و لباس هام و عوض کردم و عطر تلخم و زدم و کفش هام و پوشیدم و رفتم پایین
جونگکوک: بریم
ات: بریم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ات و رسوندم
ات: بهت پیام میدم باش
جونگکوک: باش
وقتی ات رفت داخل حرکت کردم و بعد 40مین رسیدم
ات ویو
وفتی رفتم داخل مامانم سری اومد
م/ا: دیشب کجا بودی ها؟ چرا دیر اومدی؟
ات:هیچی مامان رفتم پیش لیا دیر وقت بود نیومدم
م/ا: آها باشه برو
ات: چشم
رفتم اتاقم و لباسم و عوض کردم (اسلاید بعد) و نشستم رو تخت و رفتم تو گوشیم
2ساعت بعد
به جونگکوک پیام دادم ولی جوبم و نداد
جونگکوک ویو
بک جلسه مهم بود و درگیر بودم تازه جلسه تمام شده بود گوشیم و چک کردم کلی تمای از ات و پیام زنگ زدم بهش
جونگکوک: الو
ات: یاااا... چرا جواب نمیدی ها چرا پیام هلم و ندیدی چیکار میکردی
جونگکوک:آروم باش هیچی جلسه تمام شد
ات: باش
در اتاقم زد شد و اجازه ورود دادم
جیمین: جونگکوک
جونگکوک: بهت زنگ میزنم
ات: دوست دارم
جونگکوک: منم دوست دارم بای
ات: بای
(قطع کرد)
جونگکوک: بله
جیمین: مشکل برطرف شد
جونگکوک: خوبه
جیمین: پس من برم
جونگکوک: اوکی
جیمین رفت منم گوشیم و برداشتم و زدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه ام بعد چند مین رسیدم و رفتم مستقیم تو اتاقم و دراز کشیدم رو تخت و خوابیدم
۲۱.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.