𝓑𝓮𝓽𝓻𝓪𝔂𝓪𝓵
𝓟𝓪𝓻𝓽:𝓯𝓸𝓾𝓻𝓽𝓮𝓮𝓷
تهیونگ: داری چیکار میکنی میخوای روانیم کنی (داد)
با پاهام یدونه زدم وسط پاهاش که از درد تو خودش جمع شد هلش دادم اونور نفس نفس میزدم به سمت در رفتم ولی در قفل کرده بود به در لگد زدم مشت زدم داد میزدم
ات: کمک کمک (داد)
تهیونگ: اخ ات واییی نکنه میخوای پدر شدنمون بگیری هان (داد)
ات: خفه شو همین الان در باز کن
از رو تخت بلند شد از صورتش کارای شیطانی میبارید و اون پوزخند لعنتیش
تهیونگ: اگه درو باز نکنم چی؟
ات: ما جدا شدیم بفهم الان هیچ نسبتی باهم نداریم
تهیونگ: چه طلاق بگیریم یا نگیریم تو کلا مال منی و من میگم که کی بری کی نری
ات: مگه من عروسکتم لعنتی (داد)
تهیونگ از پشتش یه ورقه رو دراورد
تهیونگ: امضاش کن
ات: این چیه؟
تهیونگ: واگذار کردن سرمایه ات سریع امضاش کن
ات: غیر ممکنه به هیچ وجه اون سرمایه رو بهت نمیدم
تهیونگ: ات نرو رو اعصابم اونو امضا کن
ات: نمیتونم چون اونو سرمایه گذاری کردن و کار تموم شد
تهیونگ قیافه عصبی به خودش گرفت داد زد: تو چیکار کردی؟ چه غلطی کردی؟
ات: همینی که شنیدی حالام برو بیرون
تهیونگ ورقه رو پاره کرد پشیمونت میکنم ات کلید از جیبش دراورد در باز کرد رفت بیرون از اتاق نفس عمیقی کشیدم رو تخت نشستم وایی اگه بفهمه با شرکت سئون سرمایه رو سرمایه گذاری کردم این دفعه منو میکشه خودمو جمع جور کردم از هتل خارج شدم رفتم سمت شرکت جونگ
وارد شرکت شدم
منشی: سلام چه کاری از دستم برمیاد؟
ات: اتاق اقای سئون کجاست؟
منشی: یکم جلوتر سمت راست
تشکر کردم رفتم در اتاق باز کردم دیدم داره با یه دختر لب میگیره
ات: اهممم
یهو به خودشون اومدن دختر تعظیمی کرد رفت بیرون
سئون: نمیتونی در بزنی؟
ات: نه دستم شکسته (چشم غره)
سئون: عاشق همین پرو بازیاتم دختر (خنده)
(ادمین: ات زمانی که دبیرستان بوده با سئون اشنا شده و سئون اونجا عاشق ات میشه ولی ات پسش میزنه و چند روزی میگذره ات تهیونگ رو میبینه)
سئون: راستی ات اتاقت اماده کردن (چشمک)
ات: میدونی بخاطر تو لعنتی زندگیم بهم خورد
سئون: تو بخاطر اون تهیونگ عوضی که ترو وقتی دید اونم بخاطر بدنت میخواست عاشق شدی منو ول کردی
ات: دهنتو ببند
سئون: اون تهیونگ دختر باز معلوم نبود وقتی دوست دخترش بودی با چندنفر دیگه تو اتاق بودن ولی من چشم بسته دوستت داشتم
سرمو انداختم پایین خب راست میگفت اون واقعا عاشقم بود و منم عاشق تهیونگ،تهیونگ تو دوران بچگی منو اذیت میکرد و حتی فقیرمو میزد تو سرم
ات: من میرم اتاق کارم
از اونجا اومدم بیرون رفتم سمت اتاقی که داشتن درست تمیزش میکردن
&: خوش اومدید خانم ات بفرمایید اتاقتون
ات: خیلی ممنون
تهیونگ: داری چیکار میکنی میخوای روانیم کنی (داد)
با پاهام یدونه زدم وسط پاهاش که از درد تو خودش جمع شد هلش دادم اونور نفس نفس میزدم به سمت در رفتم ولی در قفل کرده بود به در لگد زدم مشت زدم داد میزدم
ات: کمک کمک (داد)
تهیونگ: اخ ات واییی نکنه میخوای پدر شدنمون بگیری هان (داد)
ات: خفه شو همین الان در باز کن
از رو تخت بلند شد از صورتش کارای شیطانی میبارید و اون پوزخند لعنتیش
تهیونگ: اگه درو باز نکنم چی؟
ات: ما جدا شدیم بفهم الان هیچ نسبتی باهم نداریم
تهیونگ: چه طلاق بگیریم یا نگیریم تو کلا مال منی و من میگم که کی بری کی نری
ات: مگه من عروسکتم لعنتی (داد)
تهیونگ از پشتش یه ورقه رو دراورد
تهیونگ: امضاش کن
ات: این چیه؟
تهیونگ: واگذار کردن سرمایه ات سریع امضاش کن
ات: غیر ممکنه به هیچ وجه اون سرمایه رو بهت نمیدم
تهیونگ: ات نرو رو اعصابم اونو امضا کن
ات: نمیتونم چون اونو سرمایه گذاری کردن و کار تموم شد
تهیونگ قیافه عصبی به خودش گرفت داد زد: تو چیکار کردی؟ چه غلطی کردی؟
ات: همینی که شنیدی حالام برو بیرون
تهیونگ ورقه رو پاره کرد پشیمونت میکنم ات کلید از جیبش دراورد در باز کرد رفت بیرون از اتاق نفس عمیقی کشیدم رو تخت نشستم وایی اگه بفهمه با شرکت سئون سرمایه رو سرمایه گذاری کردم این دفعه منو میکشه خودمو جمع جور کردم از هتل خارج شدم رفتم سمت شرکت جونگ
وارد شرکت شدم
منشی: سلام چه کاری از دستم برمیاد؟
ات: اتاق اقای سئون کجاست؟
منشی: یکم جلوتر سمت راست
تشکر کردم رفتم در اتاق باز کردم دیدم داره با یه دختر لب میگیره
ات: اهممم
یهو به خودشون اومدن دختر تعظیمی کرد رفت بیرون
سئون: نمیتونی در بزنی؟
ات: نه دستم شکسته (چشم غره)
سئون: عاشق همین پرو بازیاتم دختر (خنده)
(ادمین: ات زمانی که دبیرستان بوده با سئون اشنا شده و سئون اونجا عاشق ات میشه ولی ات پسش میزنه و چند روزی میگذره ات تهیونگ رو میبینه)
سئون: راستی ات اتاقت اماده کردن (چشمک)
ات: میدونی بخاطر تو لعنتی زندگیم بهم خورد
سئون: تو بخاطر اون تهیونگ عوضی که ترو وقتی دید اونم بخاطر بدنت میخواست عاشق شدی منو ول کردی
ات: دهنتو ببند
سئون: اون تهیونگ دختر باز معلوم نبود وقتی دوست دخترش بودی با چندنفر دیگه تو اتاق بودن ولی من چشم بسته دوستت داشتم
سرمو انداختم پایین خب راست میگفت اون واقعا عاشقم بود و منم عاشق تهیونگ،تهیونگ تو دوران بچگی منو اذیت میکرد و حتی فقیرمو میزد تو سرم
ات: من میرم اتاق کارم
از اونجا اومدم بیرون رفتم سمت اتاقی که داشتن درست تمیزش میکردن
&: خوش اومدید خانم ات بفرمایید اتاقتون
ات: خیلی ممنون
۳۰.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.