DOCTORS OF GONGILL🥼part 86
یونگی به سمت ان پرستار برگشت و گفت: اون بارداره! میخواستی بچه شو بکشی؟! اینقدر
احمقی؟!
یونگی به زن نگاه کرد و گفت: درد داره اما باید تحمل کنی.
پای زن را گرفت و بعد از پیدا کردن جای جا به جا شدن استخوان، نفس عمیقی کشید و پای
زن را پیچاند.
--
یونگی کنار تخت زن ایستاد و پرسید: بهتری؟
زن حدس زد یونگی چی میگوید، سر تکان داد و لبخند خسته ای زد. دستش را به سمت جیب
داخل روپوش محلی اش برد و جعبه ی کوچکی در اورد. زن به زبان خودش چیزی گفت که
یونگی متوجه نشد اما جعبه را گرفت و بازش کرد.
+ میگه اینو به عنوان تشکر قبول کن. بده به کسی که دوسش داری.
یونگی به سمت بچه ی محلی که هر روز داخل درمانگاه ول میچرخید برگشت.
+ اینو گفت؟
پسر سر تکان داد. یونگی به سمت زن تعظیم کرد و لبخند زد. میدانست باید ان حلقه را به کی
بدهد.
چهار سال بعد...
جی هیون برای ارام کردن ان پسر روانی، دست هایش را باال اورد و گفت: اون قیچی رو بزار
زمین پسر. با کشتن خودت چیزی درست نمیشه.
پسر که بدون توقف گریه میکرد، قیچی را به مچ دستش نزدیک تر کرد و داد زد: از اینجا
برید. اگه نزدیک بشید خودمو میکشم.
پرستار ها کمی عقب رفتند اما جی هیون ارام نزدیک تر شد.
_ اون قیچی رو بده به من. چیزی که دستته اسباب بازی نیست.
پسر سرش را پایین انداخت و گریه کرد.
+ از همتون متنفرم.
و بعد مچش را برید. جی هیون و پرستار ها به سمت پسر دویدند تا وضعیتش را برسی کنند.
_ پرستار کیم! اتاق عملو اماده کنید و دکتر چویو خبر کنید! به کمکش احتیاج داریم.
پرستار کیم گفت: دکتر، دکتر چوی امروز بیمارستان نیستن.
_ چی؟!
جی هیون اه خشمگینی کشید و رو به رزیدنت پسری که به صحنه نگاه میکرد، داد زد: هی با
تو ام! برای شرکت تو عمل اماده شو.
پسر با گیجی به جی هیون نگاه کرد و گفت: ببخشید؟!
اما جی هیون برای جواب دادن به سوالش انجا نماند. سریع پسر را روی تخت گذاشت و به
سمت اتاق عمل هلش داد.....
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
کاور رو عوض کردم 😅
احمقی؟!
یونگی به زن نگاه کرد و گفت: درد داره اما باید تحمل کنی.
پای زن را گرفت و بعد از پیدا کردن جای جا به جا شدن استخوان، نفس عمیقی کشید و پای
زن را پیچاند.
--
یونگی کنار تخت زن ایستاد و پرسید: بهتری؟
زن حدس زد یونگی چی میگوید، سر تکان داد و لبخند خسته ای زد. دستش را به سمت جیب
داخل روپوش محلی اش برد و جعبه ی کوچکی در اورد. زن به زبان خودش چیزی گفت که
یونگی متوجه نشد اما جعبه را گرفت و بازش کرد.
+ میگه اینو به عنوان تشکر قبول کن. بده به کسی که دوسش داری.
یونگی به سمت بچه ی محلی که هر روز داخل درمانگاه ول میچرخید برگشت.
+ اینو گفت؟
پسر سر تکان داد. یونگی به سمت زن تعظیم کرد و لبخند زد. میدانست باید ان حلقه را به کی
بدهد.
چهار سال بعد...
جی هیون برای ارام کردن ان پسر روانی، دست هایش را باال اورد و گفت: اون قیچی رو بزار
زمین پسر. با کشتن خودت چیزی درست نمیشه.
پسر که بدون توقف گریه میکرد، قیچی را به مچ دستش نزدیک تر کرد و داد زد: از اینجا
برید. اگه نزدیک بشید خودمو میکشم.
پرستار ها کمی عقب رفتند اما جی هیون ارام نزدیک تر شد.
_ اون قیچی رو بده به من. چیزی که دستته اسباب بازی نیست.
پسر سرش را پایین انداخت و گریه کرد.
+ از همتون متنفرم.
و بعد مچش را برید. جی هیون و پرستار ها به سمت پسر دویدند تا وضعیتش را برسی کنند.
_ پرستار کیم! اتاق عملو اماده کنید و دکتر چویو خبر کنید! به کمکش احتیاج داریم.
پرستار کیم گفت: دکتر، دکتر چوی امروز بیمارستان نیستن.
_ چی؟!
جی هیون اه خشمگینی کشید و رو به رزیدنت پسری که به صحنه نگاه میکرد، داد زد: هی با
تو ام! برای شرکت تو عمل اماده شو.
پسر با گیجی به جی هیون نگاه کرد و گفت: ببخشید؟!
اما جی هیون برای جواب دادن به سوالش انجا نماند. سریع پسر را روی تخت گذاشت و به
سمت اتاق عمل هلش داد.....
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
کاور رو عوض کردم 😅
۲۵.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.