mosio part⑤
بیخیالش شدم و رفتم ظرفارو بشورم
ظرفا تموم شد رفتم تو دستشویی و ماسکه صورتم و گذاشتم یسری روتینه پوستی و دندونام و انجام دادم
رفتم تو وانه حموم
رمانم برداشتم و شروع کرم به خوندنش
همینوری که مشغوله خوندنش بودم چشمام اروم اروم بسته شد
با ویبره گوشیم پاشدم
تو وان خوابم برده بود
گوشیو برداشتم...
هفت و ربع بود...
امروز....چندشنبس؟...
وااااااااااااااااااااااااااااااای دیرم شددددددتهفااقایاخقستتی
زود از تو حموم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و دوییدم سمته مدرسه
سرویسمم رفته بود و کله راه و دوییدم
زود رفتم تو کلاس...
به موقع رسیدم
رفتم نشستم سره جام
تهیونگ نبود
یکم نگران شدم
به خاطره حرفی که دایی زد خیلی نگران شدم...
اون بیخودی هیچی و نمیگه...
استرس کله بدنم و گرفت
کلاس شروع شد
یه ربع بیست دیقه از درسا مورده علاقم یعنی تاریخ گذشته بود و هرثانیش ساعت ها برام میگذشت...منم مثله مامان بابام عاشقه تاریخ و سیاستم...بیشتر از پنج شیش بارم از زندگی نامه دموکراسا دیکتاتورا کومونیسما و و و تحقیق نوشتم
همینطوری که واسه خودم نکته و کتاب و پر میکردم با صدای در به خودم اومدم
تهیونگ اومده بود
نگای قیافش کردم...کله صورتش خونی بود
معلم=تهیونگ!!!!!!!چه بلایی سرت اومده!؟؟؟؟چرا انقد دیر چراـــ
تهیونگ با چشمای اشکی به من نگا میکرد
کله کلاس به من خیره شدن
بغض کردم وقتی اونجوری دیدمش...
ا/ت=تهیونگ...
پاشدم و رفتم سمتش
ا/ت=چه بلایی سرت اومده!؟
تهیونگ داشت با زبانه اشاره صحبت میکرد*
معلم=ا/ت...چیشده؟
ا/ت=گفت میخواد با من صحبت کنه...
معلم=تو؟...
ا/ت=بله...
معلم=ببرش تو دفتر...زبانه اشاره بلدی؟
ا/ت=بله
معلم=اوکی باهاش برو
دسته تهیونگ و گرفتم و بردمش تو راهرو
ا/ت=معلوم هست چه بلایی سره خودت اوردی!؟
تهیونگ گریش بیشتر شد
ا/ت=تهیونگ چیشده!؟
با زبانه اشاره*
تهیونگ=کتکم زدن
ا/ت=کی..کیا!؟
تهیونگ=نمیدونم..بعدش بهم گفتن دور و برت نباشم
ا/ت=دور و بره من؟
تهیونگ=اره...
چه اتفاقی داره میوفته دقیقا
تهیونگ هق هق میکرد
دلم واسش کباب شد
اروم تهیونگ و کشیدم سمته خودم و بغلش کردم
تهیونگم بغلم کرد
با تهیونگ رفتیم دفتر و مدیر گفت ببریمش پیشه پزشکه مدرسه
پزشک=چه بلایی سره خودت اوردی کیم...هوم؟
تهیونگ سرش پایین بود
پزشک=هی از دسته تو...ا/ت به لبش پماد بزن تا وسیله بخیه رو بیارم
ا/ت چشم
ظرفا تموم شد رفتم تو دستشویی و ماسکه صورتم و گذاشتم یسری روتینه پوستی و دندونام و انجام دادم
رفتم تو وانه حموم
رمانم برداشتم و شروع کرم به خوندنش
همینوری که مشغوله خوندنش بودم چشمام اروم اروم بسته شد
با ویبره گوشیم پاشدم
تو وان خوابم برده بود
گوشیو برداشتم...
هفت و ربع بود...
امروز....چندشنبس؟...
وااااااااااااااااااااااااااااااای دیرم شددددددتهفااقایاخقستتی
زود از تو حموم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و دوییدم سمته مدرسه
سرویسمم رفته بود و کله راه و دوییدم
زود رفتم تو کلاس...
به موقع رسیدم
رفتم نشستم سره جام
تهیونگ نبود
یکم نگران شدم
به خاطره حرفی که دایی زد خیلی نگران شدم...
اون بیخودی هیچی و نمیگه...
استرس کله بدنم و گرفت
کلاس شروع شد
یه ربع بیست دیقه از درسا مورده علاقم یعنی تاریخ گذشته بود و هرثانیش ساعت ها برام میگذشت...منم مثله مامان بابام عاشقه تاریخ و سیاستم...بیشتر از پنج شیش بارم از زندگی نامه دموکراسا دیکتاتورا کومونیسما و و و تحقیق نوشتم
همینطوری که واسه خودم نکته و کتاب و پر میکردم با صدای در به خودم اومدم
تهیونگ اومده بود
نگای قیافش کردم...کله صورتش خونی بود
معلم=تهیونگ!!!!!!!چه بلایی سرت اومده!؟؟؟؟چرا انقد دیر چراـــ
تهیونگ با چشمای اشکی به من نگا میکرد
کله کلاس به من خیره شدن
بغض کردم وقتی اونجوری دیدمش...
ا/ت=تهیونگ...
پاشدم و رفتم سمتش
ا/ت=چه بلایی سرت اومده!؟
تهیونگ داشت با زبانه اشاره صحبت میکرد*
معلم=ا/ت...چیشده؟
ا/ت=گفت میخواد با من صحبت کنه...
معلم=تو؟...
ا/ت=بله...
معلم=ببرش تو دفتر...زبانه اشاره بلدی؟
ا/ت=بله
معلم=اوکی باهاش برو
دسته تهیونگ و گرفتم و بردمش تو راهرو
ا/ت=معلوم هست چه بلایی سره خودت اوردی!؟
تهیونگ گریش بیشتر شد
ا/ت=تهیونگ چیشده!؟
با زبانه اشاره*
تهیونگ=کتکم زدن
ا/ت=کی..کیا!؟
تهیونگ=نمیدونم..بعدش بهم گفتن دور و برت نباشم
ا/ت=دور و بره من؟
تهیونگ=اره...
چه اتفاقی داره میوفته دقیقا
تهیونگ هق هق میکرد
دلم واسش کباب شد
اروم تهیونگ و کشیدم سمته خودم و بغلش کردم
تهیونگم بغلم کرد
با تهیونگ رفتیم دفتر و مدیر گفت ببریمش پیشه پزشکه مدرسه
پزشک=چه بلایی سره خودت اوردی کیم...هوم؟
تهیونگ سرش پایین بود
پزشک=هی از دسته تو...ا/ت به لبش پماد بزن تا وسیله بخیه رو بیارم
ا/ت چشم
۵۶.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.