part 20
#part_20
#فرار
با تعجب نگاش کردم چه نهار نخورده پسر خاله شد! الان گفت نفس؟! وجدانم باز پرید وسط و گفت حالا نکه تو تا دو دقیقه پیش هی ارسلان جون ارسلان جون نمیکردی!من؟من کی گفتم؟باز داشتم میرفتم توی هپروت که
سریع جمعش کردم .
- هان ؟؟ .. چیزی گفتی ؟!
دیانا چشاش گرد شد و ارسلان فقط نگام کرد
- اینهمه حرف زدم ! تازه میگی چیزی گفتی ؟
قیافمو میظلوم کردم
- حواسم نبود اخه گفتی مامانت فردا میاد هول شدم !
دیانا صورتش مهربون شد و از اونور میز دستمو گرفت
- عزیزم چرا هول ؟زن عمو خیلی مهربون و خوبه مطمئنم عاشقش میشی !
بعدم شیطون خندید و به ارسلان که با تعجب به دستای ما زل زده بود چشمک زد و ادامه داد
- زن عموکه تورو ندیده عاشقت شده ...هنوزم تو بهته بیچاره میگه این فرشته هه که شاخ غولو شکسته کیه ؟
ارسلان از حالت تعجب خارج شد و با اخم مصنوعی به دیانا نگاه کرد
- خیلی ممنون دیانا جون! مثه اینکه نیکا خانوم نیومده کلی طرفدار پیدا کرد حالا دیگه من شدم غول؟
منو دیاتا خندیدیم
- خیلی کار سختیه ! حالا گیرم که گفتیم مثلا ما همو دوست داریم بعد مامانت راجب من چی فکر میکنه که اومدم خونه ی تو موندم بدون هیچ نسبتی !؟. میفهمید منظورمو ؟
دیانا سری به نشونه ی تایید تکون داد
- فکر اونم کردیم اگه حواست به ارسلان بود میفهمیدی
اومدم بگم خوب بگو که ارسلان خودش ادامه داد
- ببین ما به مامانم میگیم خانواده ی تو انگلیس هستن و منو تو توی تعطیلات عید که اومده بودی عموتو ببینی باهم تو یه مهمونی دوستانه اشنا شدیم و از هم خوشمون اومده و باهم دوست شدیم بعدم به مرور زمان عاشق هم شدیم و
عین ظرف نشسته پریدم وسط نطقش
- منم لابد عین دخترای نکبت و اویزوون و چندش نه گذاشتم نه برداشتم صاف اومدم ور دلت تو خونت کنگر خوردم لنگر انداختم و بیرون برو هم نیستم لابد توهم قول ازدواج دادی منم عین خری که کارخونه تیتاب به اسمشه ذوق کردم !!.تنها تنها فکر کردی یا کسی کمکت کرد ؟میخوای به مامانت بگی دوست بودیم ؟ اونم تو مهمونی ؟خیلی دیگه فکر میکنه عاشق کت و شلوارت شدم یا مارک ساعتت فکرشم نکن مخالفم
#فرار
با تعجب نگاش کردم چه نهار نخورده پسر خاله شد! الان گفت نفس؟! وجدانم باز پرید وسط و گفت حالا نکه تو تا دو دقیقه پیش هی ارسلان جون ارسلان جون نمیکردی!من؟من کی گفتم؟باز داشتم میرفتم توی هپروت که
سریع جمعش کردم .
- هان ؟؟ .. چیزی گفتی ؟!
دیانا چشاش گرد شد و ارسلان فقط نگام کرد
- اینهمه حرف زدم ! تازه میگی چیزی گفتی ؟
قیافمو میظلوم کردم
- حواسم نبود اخه گفتی مامانت فردا میاد هول شدم !
دیانا صورتش مهربون شد و از اونور میز دستمو گرفت
- عزیزم چرا هول ؟زن عمو خیلی مهربون و خوبه مطمئنم عاشقش میشی !
بعدم شیطون خندید و به ارسلان که با تعجب به دستای ما زل زده بود چشمک زد و ادامه داد
- زن عموکه تورو ندیده عاشقت شده ...هنوزم تو بهته بیچاره میگه این فرشته هه که شاخ غولو شکسته کیه ؟
ارسلان از حالت تعجب خارج شد و با اخم مصنوعی به دیانا نگاه کرد
- خیلی ممنون دیانا جون! مثه اینکه نیکا خانوم نیومده کلی طرفدار پیدا کرد حالا دیگه من شدم غول؟
منو دیاتا خندیدیم
- خیلی کار سختیه ! حالا گیرم که گفتیم مثلا ما همو دوست داریم بعد مامانت راجب من چی فکر میکنه که اومدم خونه ی تو موندم بدون هیچ نسبتی !؟. میفهمید منظورمو ؟
دیانا سری به نشونه ی تایید تکون داد
- فکر اونم کردیم اگه حواست به ارسلان بود میفهمیدی
اومدم بگم خوب بگو که ارسلان خودش ادامه داد
- ببین ما به مامانم میگیم خانواده ی تو انگلیس هستن و منو تو توی تعطیلات عید که اومده بودی عموتو ببینی باهم تو یه مهمونی دوستانه اشنا شدیم و از هم خوشمون اومده و باهم دوست شدیم بعدم به مرور زمان عاشق هم شدیم و
عین ظرف نشسته پریدم وسط نطقش
- منم لابد عین دخترای نکبت و اویزوون و چندش نه گذاشتم نه برداشتم صاف اومدم ور دلت تو خونت کنگر خوردم لنگر انداختم و بیرون برو هم نیستم لابد توهم قول ازدواج دادی منم عین خری که کارخونه تیتاب به اسمشه ذوق کردم !!.تنها تنها فکر کردی یا کسی کمکت کرد ؟میخوای به مامانت بگی دوست بودیم ؟ اونم تو مهمونی ؟خیلی دیگه فکر میکنه عاشق کت و شلوارت شدم یا مارک ساعتت فکرشم نکن مخالفم
۲.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.