ارباب سختگیر!
part ⁵
که نگاه تسرناکشو بهم داد.
آب دهنمو قورت دادمو نگاهمو بهش دادم که بهم نزدیک شدو مجبور شدم خم شم که دستاشو دو طرف صندلی گذاشت و صورتشو هر لحظه بهم نزدیکتر میکرد!
کوک:کجا میخاستی بری!
با این حرفش سعی کردم یه بهانه ای جور کنم.
ات:من.....خیلی وقت بود بیرون نرفته بودم گفتم برم بیرون!
کوک:و چرا به من نگفتی؟!
میتونستیم باهم بریم!
با این حرفش ترسیده نگاهش کردمو ادامه دادم.
ات:خب خب میخاستم تنها باشم!
کوک:از کی تاحالا خودت این تصمیمو میگیری؟!
ات:یعنی من.....
کوک:آره ات تو ماله منی و حق انجام این کارارو ندادی!
کلمه آخرو با داد گفت که بغض کردمو سرمو پایین انداختم.
دستشو.....
ادامه دارد.......
که نگاه تسرناکشو بهم داد.
آب دهنمو قورت دادمو نگاهمو بهش دادم که بهم نزدیک شدو مجبور شدم خم شم که دستاشو دو طرف صندلی گذاشت و صورتشو هر لحظه بهم نزدیکتر میکرد!
کوک:کجا میخاستی بری!
با این حرفش سعی کردم یه بهانه ای جور کنم.
ات:من.....خیلی وقت بود بیرون نرفته بودم گفتم برم بیرون!
کوک:و چرا به من نگفتی؟!
میتونستیم باهم بریم!
با این حرفش ترسیده نگاهش کردمو ادامه دادم.
ات:خب خب میخاستم تنها باشم!
کوک:از کی تاحالا خودت این تصمیمو میگیری؟!
ات:یعنی من.....
کوک:آره ات تو ماله منی و حق انجام این کارارو ندادی!
کلمه آخرو با داد گفت که بغض کردمو سرمو پایین انداختم.
دستشو.....
ادامه دارد.......
۱۷.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.