دیوونه ترین دختر دنیا
پارت ۳
یه پیام برا من اومد
پیامک :آقای جئون امشب برای مصاحبه باید خانوم ا.ت رو با شما مصاحبه میشود در برنامه .....
الان میتونم از هم این طریق بفهمم چه کسی هسته
یهو تهیونگ گفت : جونگ کوک برا تو هم پیامک مصاحبه .. اومد
من :آره
تهیونگ : برم برا شب آماده بشم
ساعت ۷و نیم باید ۸ برم
آماده شدم عطر و زدم و با بچه ها سوار ون شدیم چون ات با ما نیومد
ات ویو
بعد از خلاص شدن از لباسام پیام اومد باید برم مصاحبه
هوفففف لخت خودمو انداختم رو تخت منحرف نشید با شلوارک بالاتنه لخت
لباسام رو پوشیدم هودی سفید و شلوار سیاه بگ سوار پسرم نشدم سوار به فراری قرمز جیغ شدن همونطور که رسیدم
دیدم اعضا دم در هستن منم بیخیال کیلیدو تو دستم انداختم که یهو
بیا پایین بچه
وی گفت واو ا.ت تو چند تا ماشین داری
من : نمیدونم
وی :بعد از مصاحبه باید باهاش یه دور بزنم
من : باشه بریم
وارد شدیم عین خیالم نبود همه با دهن باز نگاه میکردن ولی من چرا هه چون من ذوقم رو از دست دادم بلک پینک هم بودن من بلک پینک و بی تی اس رو به یه اندازه دوست دارم باهاشون سلام کردم که مصاحبه شروع شد که مجری سوالات رو داشت از من میپرسید
مجری: سلام
من: سلام
مجری: خوب خانم ا.ت همونجور که گفتم سوالات هم از دوگروه هم از تو پرسیده میشه
من: اوکی
مجری گفت تا حالا عاشق شدی
تودلم گفتم هه عشق دیگه چه کوفتی
من: آقای مجری من تو زندگیم دور عشق رو خط قرمز کشیدم و هیچگاه عاشق نمیشم
مجری: بچه ها رو دوست داری
من: از بچه ها متنفرم و حتی اگه ازدواج کنم بچه رو تو زندگیم ممنوع میکنم
مجری: وقتی میخوای بخوابی چیکار میکنی یعنی روتین چیکار میکنی
من: خو لباسارو در میارم شلوارک رومیپوشم بدون پیراهن پتو رو بغل میکنم و لالا
همه خندیدن
خو چیه راست دیگه
جونگ کوک گفت چقدر قدرت داری
یهو گفتم هاا
گفت چقدر قدرت داری منم گفتم الان نشونت میدن بعد رو آقای مجری گفتم
میشه یه لیوان شیشه ای و یه اینه و یه چاقو بهم بدید
مجری هم که دید اوضاع خیته گفت بیارن من هم رفتم تو گوشیم یه سوجیین گفتم پارتی رو کنسل کن
گفت باز چه گندی زدی
گفتم یه گند بزرگ بعد گوشی رو خاموش کردم
بعد مجری وسایل رو داد بعد رو آقای جئون گفتم ببین چقدر قدرت دارم
بعد آستین لباسم رو بالا دادم و روی دستام خط خط میزدم بعد لیوان رو توی دستام خورد کردم
خسته شدم آنقدر دستمو تو آینه زده بودم بعد آستین هامو پایین دادم گفتم قدرت من اینه بعد به سومین زنگ زدم که دکتر رو بیاره
یه پیام برا من اومد
پیامک :آقای جئون امشب برای مصاحبه باید خانوم ا.ت رو با شما مصاحبه میشود در برنامه .....
الان میتونم از هم این طریق بفهمم چه کسی هسته
یهو تهیونگ گفت : جونگ کوک برا تو هم پیامک مصاحبه .. اومد
من :آره
تهیونگ : برم برا شب آماده بشم
ساعت ۷و نیم باید ۸ برم
آماده شدم عطر و زدم و با بچه ها سوار ون شدیم چون ات با ما نیومد
ات ویو
بعد از خلاص شدن از لباسام پیام اومد باید برم مصاحبه
هوفففف لخت خودمو انداختم رو تخت منحرف نشید با شلوارک بالاتنه لخت
لباسام رو پوشیدم هودی سفید و شلوار سیاه بگ سوار پسرم نشدم سوار به فراری قرمز جیغ شدن همونطور که رسیدم
دیدم اعضا دم در هستن منم بیخیال کیلیدو تو دستم انداختم که یهو
بیا پایین بچه
وی گفت واو ا.ت تو چند تا ماشین داری
من : نمیدونم
وی :بعد از مصاحبه باید باهاش یه دور بزنم
من : باشه بریم
وارد شدیم عین خیالم نبود همه با دهن باز نگاه میکردن ولی من چرا هه چون من ذوقم رو از دست دادم بلک پینک هم بودن من بلک پینک و بی تی اس رو به یه اندازه دوست دارم باهاشون سلام کردم که مصاحبه شروع شد که مجری سوالات رو داشت از من میپرسید
مجری: سلام
من: سلام
مجری: خوب خانم ا.ت همونجور که گفتم سوالات هم از دوگروه هم از تو پرسیده میشه
من: اوکی
مجری گفت تا حالا عاشق شدی
تودلم گفتم هه عشق دیگه چه کوفتی
من: آقای مجری من تو زندگیم دور عشق رو خط قرمز کشیدم و هیچگاه عاشق نمیشم
مجری: بچه ها رو دوست داری
من: از بچه ها متنفرم و حتی اگه ازدواج کنم بچه رو تو زندگیم ممنوع میکنم
مجری: وقتی میخوای بخوابی چیکار میکنی یعنی روتین چیکار میکنی
من: خو لباسارو در میارم شلوارک رومیپوشم بدون پیراهن پتو رو بغل میکنم و لالا
همه خندیدن
خو چیه راست دیگه
جونگ کوک گفت چقدر قدرت داری
یهو گفتم هاا
گفت چقدر قدرت داری منم گفتم الان نشونت میدن بعد رو آقای مجری گفتم
میشه یه لیوان شیشه ای و یه اینه و یه چاقو بهم بدید
مجری هم که دید اوضاع خیته گفت بیارن من هم رفتم تو گوشیم یه سوجیین گفتم پارتی رو کنسل کن
گفت باز چه گندی زدی
گفتم یه گند بزرگ بعد گوشی رو خاموش کردم
بعد مجری وسایل رو داد بعد رو آقای جئون گفتم ببین چقدر قدرت دارم
بعد آستین لباسم رو بالا دادم و روی دستام خط خط میزدم بعد لیوان رو توی دستام خورد کردم
خسته شدم آنقدر دستمو تو آینه زده بودم بعد آستین هامو پایین دادم گفتم قدرت من اینه بعد به سومین زنگ زدم که دکتر رو بیاره
۲.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۲