𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۲۱
○دیدی؟پس خیلی هم دور نبود رفتنت
_هعی دیگه باید برم هرروز باهات ویدیو کال میگیرم از چیزایی که اتفاق میوفته برات میگم تازه اونجا کارایی که توی ایران نمیکنن رو اونجا میشه انجام داد مثلا همین که مردم توی خیابون نمیتونن راحت باشن اونجا میشه بود و اینکه من اونجا بدون روسری و شال میگردم هااااا با لباسای عادی و بدون حجاب
○خب بابا میدونم خودم
_ساعت دو شد برم حاضر شم
رفتگ تو اتاقم یک میکاپ شبیه به خود کره ای ها کردم و ساده ی ساده بود
لباسام یک شلوار بگی با یک شومیز سفیو و یک بافت استین حلقه ای بنفش از روش با یک شال مشکی حدودا مثل کره ای ها تیپ زدم که اونجا عجبیب نباشه با اینکه اینجا عجیبه😂ساعت سه بود
چمدونام رو بردم پایین به کمک ماهان
◇اهه دختر کوچولوم میخواد بره کشور غریب
_دایییی اینجوری نکن گریم میگیره ها
♡خواهرم نیست که ببینه دخترش انقد بزرگ شده که خودش به تنهایی میخواد بره اون سر دنیا
با گفتن این حرف یاد مامانم افتادم و گریم گرفت و جلوشونو نگرفتم
زندایی هم بغض کرد
♡اگه میبود بهت خیلی افتخار میکرد🥺
_تو به جای اون میتونی بهم افتخار کنی؟
♡معلومه که میکنم دخترم توهم مثل مینا و ماهان و علی جزوی از بچه هام بودی و همیشه هستی
دایی با گریه اومد سمتم و بغلم کرد
◇سخته که ازمون جدات کنیم و بفرستیمت یک کشور دیگه
_دایی قرار نیست اونجا تنها باشم میرم پیش گروهیی که دوستش دارم تازه من زبونشون روهم بلدم با فرهنگشون اشنایی کامل و دارم و اولین کاری که میکنم بت دوست خوب پیدا میکنم که تنها نباشم
هرروز هم با هاتون تماس میگیرم قراره با ماهان تماس تصویری بگیرم هرروز به اون همه چیزو میگم
◇اینا باعث نمیشن که ما بایزم نگرانت نباشیم
●اینکارا چیه ای بابا اون دیگه خرس گنده شده
با اینکه گریش گرفته بود علی ولی بازم تو این موقعیت دست از مسخره کردن من برنمیداشت
ساعت سه ونیم هنه باهم در شدیم و سوار ماشین شدیم
رادوین ویو
از ساعت سه تو خیابون بودم که برم فرودگاه با موتور
گردنبندی که روز احرین امتحان براش خریده بودم رو تو جیبم گذاشته بودم و رفتم سمت فرودگاه
ا.ت ویو
رسیدیم فرودگاه که اونجا میسو مطی و فاطی رو دیدم دوییدم پیششون و پریدیم بغل هم
¥دوست عزیزم داره میرههه😭😭😭
=عشقمممم داره ازمون جدا میشه
_بچه هاتورو خدا گریه نکنین همین الان یه سروین تو خونه گریه کردیم همه
£مگه میشه گریه نکرد؟دوست عزیزمون داره میره
_بچه ها من میام پیشتون شما میاین تورو خدا این کارارو نکین
همون موقع صدای بلندگو بلند شد
&مسافرین محترمِ پرواز ۱۲۹ مشهد به کره تا ۱۵ دقیقه ی دیگر پرواز میکند لدفا اماده باشید
_هواپیما قراره بپره و دوستتون رو ببره😂
بیاین یه عکس دسته جمعی بگیریم.........
_هعی دیگه باید برم هرروز باهات ویدیو کال میگیرم از چیزایی که اتفاق میوفته برات میگم تازه اونجا کارایی که توی ایران نمیکنن رو اونجا میشه انجام داد مثلا همین که مردم توی خیابون نمیتونن راحت باشن اونجا میشه بود و اینکه من اونجا بدون روسری و شال میگردم هااااا با لباسای عادی و بدون حجاب
○خب بابا میدونم خودم
_ساعت دو شد برم حاضر شم
رفتگ تو اتاقم یک میکاپ شبیه به خود کره ای ها کردم و ساده ی ساده بود
لباسام یک شلوار بگی با یک شومیز سفیو و یک بافت استین حلقه ای بنفش از روش با یک شال مشکی حدودا مثل کره ای ها تیپ زدم که اونجا عجبیب نباشه با اینکه اینجا عجیبه😂ساعت سه بود
چمدونام رو بردم پایین به کمک ماهان
◇اهه دختر کوچولوم میخواد بره کشور غریب
_دایییی اینجوری نکن گریم میگیره ها
♡خواهرم نیست که ببینه دخترش انقد بزرگ شده که خودش به تنهایی میخواد بره اون سر دنیا
با گفتن این حرف یاد مامانم افتادم و گریم گرفت و جلوشونو نگرفتم
زندایی هم بغض کرد
♡اگه میبود بهت خیلی افتخار میکرد🥺
_تو به جای اون میتونی بهم افتخار کنی؟
♡معلومه که میکنم دخترم توهم مثل مینا و ماهان و علی جزوی از بچه هام بودی و همیشه هستی
دایی با گریه اومد سمتم و بغلم کرد
◇سخته که ازمون جدات کنیم و بفرستیمت یک کشور دیگه
_دایی قرار نیست اونجا تنها باشم میرم پیش گروهیی که دوستش دارم تازه من زبونشون روهم بلدم با فرهنگشون اشنایی کامل و دارم و اولین کاری که میکنم بت دوست خوب پیدا میکنم که تنها نباشم
هرروز هم با هاتون تماس میگیرم قراره با ماهان تماس تصویری بگیرم هرروز به اون همه چیزو میگم
◇اینا باعث نمیشن که ما بایزم نگرانت نباشیم
●اینکارا چیه ای بابا اون دیگه خرس گنده شده
با اینکه گریش گرفته بود علی ولی بازم تو این موقعیت دست از مسخره کردن من برنمیداشت
ساعت سه ونیم هنه باهم در شدیم و سوار ماشین شدیم
رادوین ویو
از ساعت سه تو خیابون بودم که برم فرودگاه با موتور
گردنبندی که روز احرین امتحان براش خریده بودم رو تو جیبم گذاشته بودم و رفتم سمت فرودگاه
ا.ت ویو
رسیدیم فرودگاه که اونجا میسو مطی و فاطی رو دیدم دوییدم پیششون و پریدیم بغل هم
¥دوست عزیزم داره میرههه😭😭😭
=عشقمممم داره ازمون جدا میشه
_بچه هاتورو خدا گریه نکنین همین الان یه سروین تو خونه گریه کردیم همه
£مگه میشه گریه نکرد؟دوست عزیزمون داره میره
_بچه ها من میام پیشتون شما میاین تورو خدا این کارارو نکین
همون موقع صدای بلندگو بلند شد
&مسافرین محترمِ پرواز ۱۲۹ مشهد به کره تا ۱۵ دقیقه ی دیگر پرواز میکند لدفا اماده باشید
_هواپیما قراره بپره و دوستتون رو ببره😂
بیاین یه عکس دسته جمعی بگیریم.........
۱۰.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.