عشق در نفرت
p16
€میلی و جیهوپ،تهیونگ و جیمین،لیا و میا(همون دوتا رومخه)،جونگ کوک و میسو ،....
_اخیش از شر دختره راحت شدم
+منم از تو راحت شدم
÷هر دوتون ساکت شین تا باز تنبیه نشدیم
€خب اینم از گروها برین داخل خوابگاهتون استراحت کنین ۲ساعت وقت دارین بعدش میرین استخره داخل مدرسه....راستی لباساتونم بپوشین
(به ویمینکوک نگا میکنه زیرا فرم مدرسشونم نمیپوشن با هرچی دلشون میخواد میان فقط لباسای ورزششونو میپوشن چون از مادر تهونگ میترسن)
.
.
توی راه رو پشت سر تهیونگ داشتم میرفتم واقعا باید با این هم اتاقی میشدم؟؟اگه به لیا بگم اتاقشو عوض میکنه؟ولی با میا مجبورم سر و کله بزنم ..رسیدم تهیونگ درو باز کرد رف حموم...وایسادم بیاد بیرون تا اومد بیرون من رفتم و همونجا لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون..داشتم موهامو خشک میکردم که دیدم دستبندم توی دستم نیست...
+هیییی
_چته مگه نمیبینی خوابم
+تو فقط دراز کشیدیییی
_خلی جدی
+دستبندم نیستتتت
_به من چه
+کی با تو بوددد...تو ورش داشتی نه؟
_نه
+دروغ نگو از قیافت معلومه پسش بده
_من ور نداشتم
+چرا ور داشتی پسش بده
_گفتم ور نداشتم خفه شو دیگه
رفتم سمتش روی تخت دراز کشیده بود با عصبانیت تند تند قدم ور داشتم و رفتم تا یقشو بگیرم که پام به گوشه میز کنار تختش گیر کرد و افتادم روش...
حیحی😈
بپوسین تو خماری
€میلی و جیهوپ،تهیونگ و جیمین،لیا و میا(همون دوتا رومخه)،جونگ کوک و میسو ،....
_اخیش از شر دختره راحت شدم
+منم از تو راحت شدم
÷هر دوتون ساکت شین تا باز تنبیه نشدیم
€خب اینم از گروها برین داخل خوابگاهتون استراحت کنین ۲ساعت وقت دارین بعدش میرین استخره داخل مدرسه....راستی لباساتونم بپوشین
(به ویمینکوک نگا میکنه زیرا فرم مدرسشونم نمیپوشن با هرچی دلشون میخواد میان فقط لباسای ورزششونو میپوشن چون از مادر تهونگ میترسن)
.
.
توی راه رو پشت سر تهیونگ داشتم میرفتم واقعا باید با این هم اتاقی میشدم؟؟اگه به لیا بگم اتاقشو عوض میکنه؟ولی با میا مجبورم سر و کله بزنم ..رسیدم تهیونگ درو باز کرد رف حموم...وایسادم بیاد بیرون تا اومد بیرون من رفتم و همونجا لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون..داشتم موهامو خشک میکردم که دیدم دستبندم توی دستم نیست...
+هیییی
_چته مگه نمیبینی خوابم
+تو فقط دراز کشیدیییی
_خلی جدی
+دستبندم نیستتتت
_به من چه
+کی با تو بوددد...تو ورش داشتی نه؟
_نه
+دروغ نگو از قیافت معلومه پسش بده
_من ور نداشتم
+چرا ور داشتی پسش بده
_گفتم ور نداشتم خفه شو دیگه
رفتم سمتش روی تخت دراز کشیده بود با عصبانیت تند تند قدم ور داشتم و رفتم تا یقشو بگیرم که پام به گوشه میز کنار تختش گیر کرد و افتادم روش...
حیحی😈
بپوسین تو خماری
۱۰.۱k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.