P¹⁰
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part10
ویو اعضا: در باز شد منجر بود!
همه تعجب کرده بودن...
منجر: شما کجا بودین یک ساعته...؟
ماشین خیلی وقته منتظره.
زود باشین بیاین بریم، تا ماشین نرفته...
شوگا: هی پس این همه اتفاق افتاد تو کجا بودی؟!
منیجر: کدوم اتفاقات؟
من الان خیلی وقته پیش ماشین ایستاده بودم...
شوگا: دو هیچ وقت کنار ماشین نبودی!
و تهیونگ هم مسموم شده بود..
منیجر: احتمالا زده به سرتون. تهیونگ که به نظر خوب میاد، او احتمالا یکی دیگه از اون شوخیاتونه...
خب بسه دیگه بیاین بریم.!
(چند ساعت بعد)
ویو ات:
رسیدم خونه و مستقیم پرت شدم روی تخت..
خیلی خسته بودم، و احساس عجیبی داشتم احساس میکردم خل شدیم یا من خل شدم!؟
هوا بارونی بود..
طوفان انگار میخواد پنجره هارو از جا در بیاره.
گوشیمو برداشتم تا اهنگ گوش کنم تا حواسم پرت بشه..
که چند دقیقه بعد یکی در اتاقمو زد...
جیمین: ات حالت خوبه؟ میتونم بیام تو؟
ات: در بازه...
ویو ات:
جیمین اومد کنار من روی تخت نشت و...
جیمین: ات تو هیچی از اینکه توی هوا بودی یادت نمیاد؟
ات: نه چیزی یادم نیست.
جیمین: پس احتمالا من خل شدم...
اکی باشه الان بهتری؟
ات: اره بهترم ولی خیلی خستم... میدونی.
جیمین؛ خب اهان باشه مزاحمت نمیشم..
ویو جیمین:
از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی اتاق خودم..
این احساس رو نمیشناختم احساس خیلی عجیبی بود...
ویو شوگا:
احساس عجیبی داشتم یک چیزی درست نیست، منیجر چیزی یادش نمیاد..
و عملا انگار اتفاقی نیوفتاده!
بیخیال حتما هممون خسته شدیم و توهم زدیم..
ویو ات؛
(داره خواب میبینه)
اینجا کجاس؟
شبیه یک جنگل عجیبه...
کسی اینجا نیست؟ اهای؟
یک سایه میبینم با حاله های بنفش...
هی تو کی هستی؟!
صدای خنده های ریز میشنوم انگار مال یک بچه اس..
هی کوچولو نترس...
میتونی بهم اعتماد کنی، که یهو کامل جلوم ظاهر میشه! جیغ!
دختربچه: هی نترس.. خورشید!
ات: من خورشید نیستم من اتم...
دختر بچه: من مطمئنم تو خورشیدی یعنی تو نشان دار خورشیدی..
دنبالم بیا...
ات: دنبالش رفتم.
انگار وارد یک اتاق ترسناک تاریک شده بودم که 9 تا نور مختلف فقط معلوم بود...
وای خدای من اینا اعضان؟!
دختربچه: اینا هفت نشان دارن...
تو میشناسیشون؟
ات: ام ام اره...
چرا سه تا از محفظه ها شکسته؟
دختر بچه: اینا کسایین که قدرتاشون فعال شدن مثل تو...
ات: پس یعنی من و یونگی ولی سومی کیه؟
دختربچه: نشان داره ماه و محافظ و خورشید فعالن...
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part10
ویو اعضا: در باز شد منجر بود!
همه تعجب کرده بودن...
منجر: شما کجا بودین یک ساعته...؟
ماشین خیلی وقته منتظره.
زود باشین بیاین بریم، تا ماشین نرفته...
شوگا: هی پس این همه اتفاق افتاد تو کجا بودی؟!
منیجر: کدوم اتفاقات؟
من الان خیلی وقته پیش ماشین ایستاده بودم...
شوگا: دو هیچ وقت کنار ماشین نبودی!
و تهیونگ هم مسموم شده بود..
منیجر: احتمالا زده به سرتون. تهیونگ که به نظر خوب میاد، او احتمالا یکی دیگه از اون شوخیاتونه...
خب بسه دیگه بیاین بریم.!
(چند ساعت بعد)
ویو ات:
رسیدم خونه و مستقیم پرت شدم روی تخت..
خیلی خسته بودم، و احساس عجیبی داشتم احساس میکردم خل شدیم یا من خل شدم!؟
هوا بارونی بود..
طوفان انگار میخواد پنجره هارو از جا در بیاره.
گوشیمو برداشتم تا اهنگ گوش کنم تا حواسم پرت بشه..
که چند دقیقه بعد یکی در اتاقمو زد...
جیمین: ات حالت خوبه؟ میتونم بیام تو؟
ات: در بازه...
ویو ات:
جیمین اومد کنار من روی تخت نشت و...
جیمین: ات تو هیچی از اینکه توی هوا بودی یادت نمیاد؟
ات: نه چیزی یادم نیست.
جیمین: پس احتمالا من خل شدم...
اکی باشه الان بهتری؟
ات: اره بهترم ولی خیلی خستم... میدونی.
جیمین؛ خب اهان باشه مزاحمت نمیشم..
ویو جیمین:
از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی اتاق خودم..
این احساس رو نمیشناختم احساس خیلی عجیبی بود...
ویو شوگا:
احساس عجیبی داشتم یک چیزی درست نیست، منیجر چیزی یادش نمیاد..
و عملا انگار اتفاقی نیوفتاده!
بیخیال حتما هممون خسته شدیم و توهم زدیم..
ویو ات؛
(داره خواب میبینه)
اینجا کجاس؟
شبیه یک جنگل عجیبه...
کسی اینجا نیست؟ اهای؟
یک سایه میبینم با حاله های بنفش...
هی تو کی هستی؟!
صدای خنده های ریز میشنوم انگار مال یک بچه اس..
هی کوچولو نترس...
میتونی بهم اعتماد کنی، که یهو کامل جلوم ظاهر میشه! جیغ!
دختربچه: هی نترس.. خورشید!
ات: من خورشید نیستم من اتم...
دختر بچه: من مطمئنم تو خورشیدی یعنی تو نشان دار خورشیدی..
دنبالم بیا...
ات: دنبالش رفتم.
انگار وارد یک اتاق ترسناک تاریک شده بودم که 9 تا نور مختلف فقط معلوم بود...
وای خدای من اینا اعضان؟!
دختربچه: اینا هفت نشان دارن...
تو میشناسیشون؟
ات: ام ام اره...
چرا سه تا از محفظه ها شکسته؟
دختر بچه: اینا کسایین که قدرتاشون فعال شدن مثل تو...
ات: پس یعنی من و یونگی ولی سومی کیه؟
دختربچه: نشان داره ماه و محافظ و خورشید فعالن...
۲.۴k
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.