سناریو (وقتی گروگانت گرفتن)
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی:
گرو گانت میگیرن
وقتی نجاتت میدن روی چشمامون زخم افتاده بود
و بدنت کبود بود
همه ی اعضا با نگرانی تمام دورت جمع شده بودن و نگاهت میکردن..
چان دستش رو روی دستت گذاشت...دستات بخاطر ترس و شوکی که بهت وارد شده بود میلزید و همه ی اعضا سعی داشتم آرومت کنن
چان : هی هی...دختر کوچولومون...نترس باشه ؟
با لحن نگرانی گفت اما سعی میکرد بتونی لبخند کمرنگش رو حفظ کنه
هیون جلوت پایین مبل زانو زد و بوسه ای به پیشونیت زد
هیون : ا.ت...نگران نباش باشه...
بغضت گرفته بود سعی میکردی آروم باشی و از ذهنت همه چیز رو بیرون بندازی اما تمام کار هایی که باهات کرده بودن رو مدام به یاد میاوردی....
چانگبین: مطمئن باش...تک تک اون لعنتیاییی که این کارو باهات کردن تقاص پس میدن...
چانگبین با لحن انتقام جویانه و عصبیی گفت که باعث شد گریه ات بگیری
لینو همینطور که کنارت روی مبل نشسته بود تورو توی آغوش گرفت
لینو :هیشش...همه چیز مرتبه
سونگمین و فلیکس با نگرانی تمام جوری که حتی اونا هم بغضشون گرفته بود بهت خیره نگاه میکردن
فلیکس : ا.ت...همش میگذره....تو باید قوی باشی
سونگمین سرش رو تکون داد
سونگمین: آره...تو دختر قویی هستی
لبخندی کمرنگی زد و تو همچنان توی بغل لینو گریه میکردی
جیسونگ پشت مبل ایستاده بود و از پشت موهات رو نوازش میکرد
جیسونگ : ازت محافظت میکنیم....قول میدیم
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی:
گرو گانت میگیرن
وقتی نجاتت میدن روی چشمامون زخم افتاده بود
و بدنت کبود بود
همه ی اعضا با نگرانی تمام دورت جمع شده بودن و نگاهت میکردن..
چان دستش رو روی دستت گذاشت...دستات بخاطر ترس و شوکی که بهت وارد شده بود میلزید و همه ی اعضا سعی داشتم آرومت کنن
چان : هی هی...دختر کوچولومون...نترس باشه ؟
با لحن نگرانی گفت اما سعی میکرد بتونی لبخند کمرنگش رو حفظ کنه
هیون جلوت پایین مبل زانو زد و بوسه ای به پیشونیت زد
هیون : ا.ت...نگران نباش باشه...
بغضت گرفته بود سعی میکردی آروم باشی و از ذهنت همه چیز رو بیرون بندازی اما تمام کار هایی که باهات کرده بودن رو مدام به یاد میاوردی....
چانگبین: مطمئن باش...تک تک اون لعنتیاییی که این کارو باهات کردن تقاص پس میدن...
چانگبین با لحن انتقام جویانه و عصبیی گفت که باعث شد گریه ات بگیری
لینو همینطور که کنارت روی مبل نشسته بود تورو توی آغوش گرفت
لینو :هیشش...همه چیز مرتبه
سونگمین و فلیکس با نگرانی تمام جوری که حتی اونا هم بغضشون گرفته بود بهت خیره نگاه میکردن
فلیکس : ا.ت...همش میگذره....تو باید قوی باشی
سونگمین سرش رو تکون داد
سونگمین: آره...تو دختر قویی هستی
لبخندی کمرنگی زد و تو همچنان توی بغل لینو گریه میکردی
جیسونگ پشت مبل ایستاده بود و از پشت موهات رو نوازش میکرد
جیسونگ : ازت محافظت میکنیم....قول میدیم
۴۰.۴k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.