فیک (عشق اینه) پارت هفدهم
بعد اشکامو پاک کردم و رفتم ادامه سوپمو درست کنم.هویجا رو خورد کردم و ریختم توش و...بعد از یه ساعت،سوپم آماده شد.بردمش تو پذیرایی که دیدم ته نیست.سینیو گذاشتم رو میز و اطرافم و نگاه کردم.کسی نبود.با خودم گفتم:اوفففف...ته همش باید دنبالت بگردما.خسته شدم.یه دقه میرم یه کاری کنم که غیبت میزنه.
رفتم خونه رو بگردم.همه اتاقا رو نگاه کردم.حتی دستشویی و حمومو هم نگاه کردم ولی نبود.(اگه اونوقت تو دستشویی یا حموم بود چیکار میکردی؟میخواستی بری تو؟)فقط یه اتاق مونده بود.اتاق کار من.درو خیلی آروم باز کردم.دیدم نشسته رو صندلی کار من و داره با کامپیوترم،یه عکسایی رو ادیت میکنه.چون میز کارم پشت به در بود،منو نمیدید.رفتم جلوتر و بیشتر دقت کردم.عکسای من بودن.توی آشپزخونه و وقتی که داشتم سوپ رو درست میکردم.آخییی...ینی از من عکس انداخته؟آروم آروم از پشت رفتم و بغلش کردم.وقتی فهمید گفت:بیب...تویی؟ترسوندیم.
گفتم:مگه فقط تو میتونی یهو بیای از پشت بغلم کنی و ببوسیم؟
و بعد صندلیشو چرخوندم و لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به مک زدن.چقد لباشو دوس داشتم.لبای پاستیلیش...عاشقشون بودم.خودمو ازش جدا کردم و دستشو کشیدم که ببرم بیرون ولی زورم نرسید و اون منو کشید تو بغلش و گفت:من که سیر نشدم.تو شروعش کردی،من تمومش میکنم.
و دوباره شروع کرد به بوسیدنم.میخواستم هولش بدم عقب ولی زورم نمیرسید.تو همون حالت بلندم کرد و منم تو بغلش بودم.پاهامو دور کمرش حلقه کردم و دستم هم دور گردنش بود.چقد من این پسرو دوس داشتمممم.ادامه دادیم و منو برد روی تخت و...(بچه ها تو فیک قبلی گفتم چرا از اینجا به بعدو نمینویسم)
(صبح)
بیدار شدم و دیدم تهیونگ کنارمه.چقد کیوتههه البته برعکس دیشب.یکم بدنمو کش دادم تا سرحال شم.گوشیمو برداشتم و یه نگاهی انداختم.دیدم هایجین و یوجون کلی زنگ زدن و هایجین پیام داده بود.نوشته بود:دختر کجایی اینترنت ترکیدههه.
منظورشو نفهمیدم.رفتم تو بخش اخبار.با دیدن عکس خودم و تهیونگ که تیتر اول اخبار بود،دست و پامو گم کردم.بلند گفتم:ت...تهیونگ بیدار شو بدو بدو بیدار شو.
بیدار شد و سرشو آورد بالا و گفت:چی شده سر صبحی؟
گفتم:نگا.فهمیدم ما باهمیم.
تهیونگ جدی شد و از تخت بلند شد و لباساشو پوشید.منم سریع بلند شدم و رفتم صورتمو شستم و مسواک زدم.از اتاق رفتم بیرون.دیدم تهیونگ داره با تلفن حرف میزنم.میگفت:باشه باشه...سریعتر خبرو تصویب کنید.
تصویب؟چی؟میخواد قبولش کنه؟...
«لایک،کامنت،فالو»
رفتم خونه رو بگردم.همه اتاقا رو نگاه کردم.حتی دستشویی و حمومو هم نگاه کردم ولی نبود.(اگه اونوقت تو دستشویی یا حموم بود چیکار میکردی؟میخواستی بری تو؟)فقط یه اتاق مونده بود.اتاق کار من.درو خیلی آروم باز کردم.دیدم نشسته رو صندلی کار من و داره با کامپیوترم،یه عکسایی رو ادیت میکنه.چون میز کارم پشت به در بود،منو نمیدید.رفتم جلوتر و بیشتر دقت کردم.عکسای من بودن.توی آشپزخونه و وقتی که داشتم سوپ رو درست میکردم.آخییی...ینی از من عکس انداخته؟آروم آروم از پشت رفتم و بغلش کردم.وقتی فهمید گفت:بیب...تویی؟ترسوندیم.
گفتم:مگه فقط تو میتونی یهو بیای از پشت بغلم کنی و ببوسیم؟
و بعد صندلیشو چرخوندم و لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به مک زدن.چقد لباشو دوس داشتم.لبای پاستیلیش...عاشقشون بودم.خودمو ازش جدا کردم و دستشو کشیدم که ببرم بیرون ولی زورم نرسید و اون منو کشید تو بغلش و گفت:من که سیر نشدم.تو شروعش کردی،من تمومش میکنم.
و دوباره شروع کرد به بوسیدنم.میخواستم هولش بدم عقب ولی زورم نمیرسید.تو همون حالت بلندم کرد و منم تو بغلش بودم.پاهامو دور کمرش حلقه کردم و دستم هم دور گردنش بود.چقد من این پسرو دوس داشتمممم.ادامه دادیم و منو برد روی تخت و...(بچه ها تو فیک قبلی گفتم چرا از اینجا به بعدو نمینویسم)
(صبح)
بیدار شدم و دیدم تهیونگ کنارمه.چقد کیوتههه البته برعکس دیشب.یکم بدنمو کش دادم تا سرحال شم.گوشیمو برداشتم و یه نگاهی انداختم.دیدم هایجین و یوجون کلی زنگ زدن و هایجین پیام داده بود.نوشته بود:دختر کجایی اینترنت ترکیدههه.
منظورشو نفهمیدم.رفتم تو بخش اخبار.با دیدن عکس خودم و تهیونگ که تیتر اول اخبار بود،دست و پامو گم کردم.بلند گفتم:ت...تهیونگ بیدار شو بدو بدو بیدار شو.
بیدار شد و سرشو آورد بالا و گفت:چی شده سر صبحی؟
گفتم:نگا.فهمیدم ما باهمیم.
تهیونگ جدی شد و از تخت بلند شد و لباساشو پوشید.منم سریع بلند شدم و رفتم صورتمو شستم و مسواک زدم.از اتاق رفتم بیرون.دیدم تهیونگ داره با تلفن حرف میزنم.میگفت:باشه باشه...سریعتر خبرو تصویب کنید.
تصویب؟چی؟میخواد قبولش کنه؟...
«لایک،کامنت،فالو»
۱۳.۷k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.