سلامممم
سلامممم
👾نام وانشات:احساس؟👾
💀پارت:۱۶💀
👻بعدش رفتیم داخل آشپزخونه یهو دیدم ک
باورم نمیشد
دیدم ک یک کتلتی درست کرده ک بوش کل هتلو برداشته چ بوی خوبی داشتتتتتت
ریسا:باورم نمیشه از یک دخترم بهتر غذا میپزی
ریسا:من اگر میخواستم درست کنم ده بار میسوزوندم تا بلاخره درست میشد😂😂😂
تهیونگ:😁نوش جونت
ریسا:ی کوچولو ازش خوردم
فاااااک خیلی خوشمزه بودددددد
ریسا:واییییییی خیلی خوشمزسسسس
از این ب بعد تو برای ما غذا میپزی
تهیونگ:خوشت اومده ها(خنده)
ریسا:اوهوممم
ویو ریسا:غذا رو خوردم و بازم خسته بودم بخاطر عملیات امروز و دیشب
برای همین یکم خوابیدم
ریسا:تهیونگا من میرم ی کوچولو دیگه بخوابم
تهیونگ:وااای چقدر تو تنبل شدی از دیشب(خنده)
ریسا:ب خاطر شاهکار های جنابعالیه(خنده)
تهیونگ:(خندید و خجالت کشید)
تهیونگ:باشه پس برو بخواب بیب
فعلا
ریسا:😘
تهیونگ:خب بزار منم بیام پیشت شاید خوابم برد
ریسا:آره بیاااا(با لحن کیوت)
ویو تهیونگ:رفتم روی تخت پیشش
خیلی هوا گرم بود واسه همین لباسمو در آوردم
ریسا:چرا لباستو در آوردی؟
تهیونگ:چون گرمه....میخوای تو هم دربیاری؟
ریسا:پررووو(خنده)
تهیونگ:خب حالا بیا بغلم بخواب
ریسا:نخیرم نمیام(با خنده و لحن کیوت)
تهیونگ:بیا ببینم شیطونننن
ویو تهیونگ:از پشت بغلش کردم...ده دقیقه ای گذشت ک دیدم خوابش برد
خیلی خوشگل خوابیده بود میخواستم از کیوت بودنش ی لقمه ش کنم کَفاثتو
منم نفهمیدم چیشد ک کم کم خوابم برد.
یکی دو ساعت بعد ک بیدار شدیم ساعت ۵ بود
ویو ریسا:ساعت۵بود بیدار شدم دیدم تهیونگ خوابیده
فاکککک اون خیلی خشن و هات خوابیده بود
ی لیس کوچولو ب لباش زدم ک از خواب بیدار شد
تهیونگ:شیطون
ریسا:عع ت..و تو کِی از خواب بید.....بیدار شدی(با لکنت و خجالت)
تهیونگ:اشکال نداره خجالت نکش🙂
ریسا کش و قوصی ب بدنش داد گوشیشو برداشت دید ک ۱۷ تا تماس بی پاسخ از طرف آسلی داشته
ریسا:اوه ما خواب بودیم آسلی زنگ زده حتما کار مهمی داشته باید بهش زنگ بزنم
تهیونگ:اوکی بیب زنگ بزن حتما کار مهمی داره باهات
ویو آسلی:ساعتای حدودا۴:۳۰ بود گفتم ک ب ریسا زنگ بزنم برای امشب بهش بگم ببینم قبول میکنه یا نه
هرچی زنگ زدم جواب نداد
ساعت ۵ شد
آسلی:وای نامجون خیلی نگرانشم
نامجون:ن بابا نگران نباش شاید حمامن شاید خوابن شاید اصلا خونه نیستن
آسلی:ب هرحال میرم دم خونشون
خواستم برم ک دیدم ریسا داره زنگ میزنه
ویو ریسا:بهش زنگ زدم
ریسا:سلام آسلی خوبی
زنگ زده بودی؟
آسلی:سلام کیوتی خوبی
فدات منم خوبم
آسلی:اره میخواستم بهت بگم ک......
ببخشید من چند دقیقه پیش اشتباهی پارت ۱۷ رو گذاشتم😂😭
👾نام وانشات:احساس؟👾
💀پارت:۱۶💀
👻بعدش رفتیم داخل آشپزخونه یهو دیدم ک
باورم نمیشد
دیدم ک یک کتلتی درست کرده ک بوش کل هتلو برداشته چ بوی خوبی داشتتتتتت
ریسا:باورم نمیشه از یک دخترم بهتر غذا میپزی
ریسا:من اگر میخواستم درست کنم ده بار میسوزوندم تا بلاخره درست میشد😂😂😂
تهیونگ:😁نوش جونت
ریسا:ی کوچولو ازش خوردم
فاااااک خیلی خوشمزه بودددددد
ریسا:واییییییی خیلی خوشمزسسسس
از این ب بعد تو برای ما غذا میپزی
تهیونگ:خوشت اومده ها(خنده)
ریسا:اوهوممم
ویو ریسا:غذا رو خوردم و بازم خسته بودم بخاطر عملیات امروز و دیشب
برای همین یکم خوابیدم
ریسا:تهیونگا من میرم ی کوچولو دیگه بخوابم
تهیونگ:وااای چقدر تو تنبل شدی از دیشب(خنده)
ریسا:ب خاطر شاهکار های جنابعالیه(خنده)
تهیونگ:(خندید و خجالت کشید)
تهیونگ:باشه پس برو بخواب بیب
فعلا
ریسا:😘
تهیونگ:خب بزار منم بیام پیشت شاید خوابم برد
ریسا:آره بیاااا(با لحن کیوت)
ویو تهیونگ:رفتم روی تخت پیشش
خیلی هوا گرم بود واسه همین لباسمو در آوردم
ریسا:چرا لباستو در آوردی؟
تهیونگ:چون گرمه....میخوای تو هم دربیاری؟
ریسا:پررووو(خنده)
تهیونگ:خب حالا بیا بغلم بخواب
ریسا:نخیرم نمیام(با خنده و لحن کیوت)
تهیونگ:بیا ببینم شیطونننن
ویو تهیونگ:از پشت بغلش کردم...ده دقیقه ای گذشت ک دیدم خوابش برد
خیلی خوشگل خوابیده بود میخواستم از کیوت بودنش ی لقمه ش کنم کَفاثتو
منم نفهمیدم چیشد ک کم کم خوابم برد.
یکی دو ساعت بعد ک بیدار شدیم ساعت ۵ بود
ویو ریسا:ساعت۵بود بیدار شدم دیدم تهیونگ خوابیده
فاکککک اون خیلی خشن و هات خوابیده بود
ی لیس کوچولو ب لباش زدم ک از خواب بیدار شد
تهیونگ:شیطون
ریسا:عع ت..و تو کِی از خواب بید.....بیدار شدی(با لکنت و خجالت)
تهیونگ:اشکال نداره خجالت نکش🙂
ریسا کش و قوصی ب بدنش داد گوشیشو برداشت دید ک ۱۷ تا تماس بی پاسخ از طرف آسلی داشته
ریسا:اوه ما خواب بودیم آسلی زنگ زده حتما کار مهمی داشته باید بهش زنگ بزنم
تهیونگ:اوکی بیب زنگ بزن حتما کار مهمی داره باهات
ویو آسلی:ساعتای حدودا۴:۳۰ بود گفتم ک ب ریسا زنگ بزنم برای امشب بهش بگم ببینم قبول میکنه یا نه
هرچی زنگ زدم جواب نداد
ساعت ۵ شد
آسلی:وای نامجون خیلی نگرانشم
نامجون:ن بابا نگران نباش شاید حمامن شاید خوابن شاید اصلا خونه نیستن
آسلی:ب هرحال میرم دم خونشون
خواستم برم ک دیدم ریسا داره زنگ میزنه
ویو ریسا:بهش زنگ زدم
ریسا:سلام آسلی خوبی
زنگ زده بودی؟
آسلی:سلام کیوتی خوبی
فدات منم خوبم
آسلی:اره میخواستم بهت بگم ک......
ببخشید من چند دقیقه پیش اشتباهی پارت ۱۷ رو گذاشتم😂😭
۱۱.۱k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.