پارت3
نامجون: ات من.......... من....... دوست دارم و میتونم با یه طلسم خوناشام بودم رو از بین ببرم فقط تو پیشم باش
ویو ات
میخواستم حوله ها رو ببرم که دیدم یکی از درا بازه و رفتم توش چیزی رو دیدم که باور نمیکردم دیده باشم زود فرار کردم که نامجون اومد و ارومم کرد و من دوسش داشتم ولی خوب دو دل بودم اما واقعیت رو گفتم
پایان ویو ات
ات: منم دوست دارم فقط لطفا دیگه خوناشام نباش
نامجون: باشه عزیزم
ویو نامجون
ات رو بغل کردم و اون طلسم رو انجام دادم
.......
الان میزارم میدونم خماری بد دردیه😂
ویو ات
میخواستم حوله ها رو ببرم که دیدم یکی از درا بازه و رفتم توش چیزی رو دیدم که باور نمیکردم دیده باشم زود فرار کردم که نامجون اومد و ارومم کرد و من دوسش داشتم ولی خوب دو دل بودم اما واقعیت رو گفتم
پایان ویو ات
ات: منم دوست دارم فقط لطفا دیگه خوناشام نباش
نامجون: باشه عزیزم
ویو نامجون
ات رو بغل کردم و اون طلسم رو انجام دادم
.......
الان میزارم میدونم خماری بد دردیه😂
۱۲.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.