"Paradise in your hug"
"part 17"
امروز مبانی نظری معماری داشتیم که هفته قبل کلاسش کنسل شد
حالا معلوم نیست استادش امروز بیاد یا نه
احتمالا استاد این درس مشکلی داره که جلسه قبلم نیومده
تقریبا یه ربع گذشت
بهمون گفتن کلاس ، امروزم تعطیله
کیفمو برداشتم و رفتم بیرون
بدون هایون
تصمین گرفتم یکم دور و بر حیاط دانشگاه بپلکم
این ورا رو ندیده بودم
*از زبان هایون
دیدم ا.ت رفت بیرون...بدون اینکه به من بگه
نارحتش کردم
×جونگکوک من میرم دنبال ا.ت
=باشه
از کلاس اومدم بیرون و دنبال ا.ت گشتم
از فاصله ی دوری دیدمش
داشت میرفت سمت حیاط عقبی دانشگاه
*از زبان ا.ت
هندزفری تو گوشم گذاشتم و گفتم فرصتی تا کلاس بعدی که دارم و بگردم تو دانشگاه
داشتم راهمو میرفتم که یه اکیپ ۵ نفره از پسرا رو دیدم
اینا همون پسرایی هستن که تو کلاس استاد کیم هم بودن
ولی تو بقیه کلاسا نبودن
حتما اینارم انداخته چون سر کلاس آدمای شلوغین که همیشه با فریاد استاد ساکت میشن
دستامو کردم توی جیب هودیم و از کنارشون رد شدم
یکیشون با طعنه گفت
؟ هه بچه ها درسخون کلاسمونو
؟اوی خانم کوچولو با تو ایم ها
سعی کردم بی توجه به حرفاشون رد شم
که کیفم از پشت سر کشیده شد
یکی شون کیفمو تو دستش گرفت و بهم گفت
؟نکنه کری؟!....
؟ این همونیه که استاد کیم بهش توجه داره
+هی ولم کنین...مگه من به شما چیکار دارم
کیفمو از توی دستش کشیدم و سعی کردم سریع از اونجا دور شم
که از پشت هولم دادن و خوردم زمین
+آخخخخ....
؟ نظرت چیه یه واحد اخلاق پیش ما پاس کنی کوچولو
*از زبان هایون
آهااااا
بلاخره ا.تو پیدا کردم
و...ولی چرا رو زمینه...اینا کین دورش
×یاااااا...چیکارش دارین؟
+هایون کمک....
دویدم بیرون که وارد محوطه اصلی شم که کمک بیارم
جونگکوک این اطراف نیست چرا
یعنی یه نفر توی این حیاط لعنتی پیدا نمیشه
یه آقا رو دیدم
دویدم سمتش
×آقا...آقا کمکم کنید
امروز مبانی نظری معماری داشتیم که هفته قبل کلاسش کنسل شد
حالا معلوم نیست استادش امروز بیاد یا نه
احتمالا استاد این درس مشکلی داره که جلسه قبلم نیومده
تقریبا یه ربع گذشت
بهمون گفتن کلاس ، امروزم تعطیله
کیفمو برداشتم و رفتم بیرون
بدون هایون
تصمین گرفتم یکم دور و بر حیاط دانشگاه بپلکم
این ورا رو ندیده بودم
*از زبان هایون
دیدم ا.ت رفت بیرون...بدون اینکه به من بگه
نارحتش کردم
×جونگکوک من میرم دنبال ا.ت
=باشه
از کلاس اومدم بیرون و دنبال ا.ت گشتم
از فاصله ی دوری دیدمش
داشت میرفت سمت حیاط عقبی دانشگاه
*از زبان ا.ت
هندزفری تو گوشم گذاشتم و گفتم فرصتی تا کلاس بعدی که دارم و بگردم تو دانشگاه
داشتم راهمو میرفتم که یه اکیپ ۵ نفره از پسرا رو دیدم
اینا همون پسرایی هستن که تو کلاس استاد کیم هم بودن
ولی تو بقیه کلاسا نبودن
حتما اینارم انداخته چون سر کلاس آدمای شلوغین که همیشه با فریاد استاد ساکت میشن
دستامو کردم توی جیب هودیم و از کنارشون رد شدم
یکیشون با طعنه گفت
؟ هه بچه ها درسخون کلاسمونو
؟اوی خانم کوچولو با تو ایم ها
سعی کردم بی توجه به حرفاشون رد شم
که کیفم از پشت سر کشیده شد
یکی شون کیفمو تو دستش گرفت و بهم گفت
؟نکنه کری؟!....
؟ این همونیه که استاد کیم بهش توجه داره
+هی ولم کنین...مگه من به شما چیکار دارم
کیفمو از توی دستش کشیدم و سعی کردم سریع از اونجا دور شم
که از پشت هولم دادن و خوردم زمین
+آخخخخ....
؟ نظرت چیه یه واحد اخلاق پیش ما پاس کنی کوچولو
*از زبان هایون
آهااااا
بلاخره ا.تو پیدا کردم
و...ولی چرا رو زمینه...اینا کین دورش
×یاااااا...چیکارش دارین؟
+هایون کمک....
دویدم بیرون که وارد محوطه اصلی شم که کمک بیارم
جونگکوک این اطراف نیست چرا
یعنی یه نفر توی این حیاط لعنتی پیدا نمیشه
یه آقا رو دیدم
دویدم سمتش
×آقا...آقا کمکم کنید
۲.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.