🍷ارباب و برده 🩸
ات ویو : رفتم تو که دیدم ته نشسته و داره بهم نگا میکنه
ته : ات
ات :بله
ته اومد نزدیک ات و گفت که من معذرت میخوام و بعد لباش رو گذاشت رو لبای ات و مک میزد بعد اونو بغل کرد و برد اتاق انداخت رو تخت و بلوز ات رو در اورد و همین طور لباس زیرشو ات دستاش رو جلوی سینه اش گفت که دیده نشه ولی ته از دستای ات گرفت و کشید بالای سرش به سینه های ات نگا مبکرد و ات هم خجالت میکشد بعد ته شروع کرد به کیس گذاشتن و مک زدن و ناله های ات هم اروم بود کمکم میومد پایین کهههه
گوشیش زنگ خورد
ته : فا*ک
رفت و جواب داد
ته : بله
ته : سلام
ته داشت حرف میزد که ات پتو رو دور خودش پیچوند
ته قط کرد
ته : مامانم بود گفت که قراره بیاد کره
ات : هوم
ات : ارباب من خوابم میاد میشه برم بخوابم
ته : پیش من بخواب
ته ات روگرفته بغلش و خوابیدن
ببخشید که کم بود مثل سگ خوابم میاد😴
ته : ات
ات :بله
ته اومد نزدیک ات و گفت که من معذرت میخوام و بعد لباش رو گذاشت رو لبای ات و مک میزد بعد اونو بغل کرد و برد اتاق انداخت رو تخت و بلوز ات رو در اورد و همین طور لباس زیرشو ات دستاش رو جلوی سینه اش گفت که دیده نشه ولی ته از دستای ات گرفت و کشید بالای سرش به سینه های ات نگا مبکرد و ات هم خجالت میکشد بعد ته شروع کرد به کیس گذاشتن و مک زدن و ناله های ات هم اروم بود کمکم میومد پایین کهههه
گوشیش زنگ خورد
ته : فا*ک
رفت و جواب داد
ته : بله
ته : سلام
ته داشت حرف میزد که ات پتو رو دور خودش پیچوند
ته قط کرد
ته : مامانم بود گفت که قراره بیاد کره
ات : هوم
ات : ارباب من خوابم میاد میشه برم بخوابم
ته : پیش من بخواب
ته ات روگرفته بغلش و خوابیدن
ببخشید که کم بود مثل سگ خوابم میاد😴
۲۰.۹k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.