پارتش رو یادم نیس دیگه خودتون برید پیدا کنید
باهم خندیدیم و رفتیم کافه
گ ن :چی میل دارید
&یه قهوه ی تلخ ×کاپوچینو
گارسون رفت و ما موندیم داشتیم نگفتیم و میخندیدم که گوشی من زنگ خورد
&ببخشید ×جواب بده
با دیدن اسم طرف کمی ناراحت شدم اما جواب دادم
&چیه ؟اوه خانم برای من خشن میشن &بنال ؟فردا قبل از طلوع آفتاب به همون خونه ی متروکه بیا (قطع کردن)
قهوه و اینارو آورده بودن &ببخشید ×عیبی نداره خب داشتی میگفتی &آها بعدش که مهمونیشون تموم شد مجبورم کردن همونجا باشم اونجا موندن من همانا و دیدن فیلم ترسناک بازی کردن تا خودد صبح همانا ×(ایشون با یه لبخند غرق نگاه کردن به ات هستند)
&نامجون چیزی شده ×.... &نامی ×.... &عزیزم ×.... &عشقم × ...... &(پوکر شدن) نامجون شی آقای میم افسر کیم ×(همچنان در حال نگرش)
×ویو
داشتم به ات نگاه میکردم کم کم نگاهم رو به پایین فرستادم تا به لباش برخوردم آخه کی میتونه جلوی لبای پفکی و قهوه آیی و خوش فرم ابن دختر مقاومت کنه
راوی(#) ویو
# پسرک خم شد و روی لب های دختر رو نرم و لطیف ولی در از حس واقعی عشق بوسید که باعث بالا رفتن ضربان قلب دخترک رو به روش شد پسر پاشد و کنار دختر نشست و به بوسشون ادامه داد دختر که از شک در آمده بود شروع کرد به همراهی که با حس نفس تنگی بدون میل از هم جدا شدن
×دل تنگت بودم &منم همینطور
پایان این پارت
خب بچه ها واقعا برای ۱۰۰تایی شدنم ازتون ممنونم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ممنونم
گ ن :چی میل دارید
&یه قهوه ی تلخ ×کاپوچینو
گارسون رفت و ما موندیم داشتیم نگفتیم و میخندیدم که گوشی من زنگ خورد
&ببخشید ×جواب بده
با دیدن اسم طرف کمی ناراحت شدم اما جواب دادم
&چیه ؟اوه خانم برای من خشن میشن &بنال ؟فردا قبل از طلوع آفتاب به همون خونه ی متروکه بیا (قطع کردن)
قهوه و اینارو آورده بودن &ببخشید ×عیبی نداره خب داشتی میگفتی &آها بعدش که مهمونیشون تموم شد مجبورم کردن همونجا باشم اونجا موندن من همانا و دیدن فیلم ترسناک بازی کردن تا خودد صبح همانا ×(ایشون با یه لبخند غرق نگاه کردن به ات هستند)
&نامجون چیزی شده ×.... &نامی ×.... &عزیزم ×.... &عشقم × ...... &(پوکر شدن) نامجون شی آقای میم افسر کیم ×(همچنان در حال نگرش)
×ویو
داشتم به ات نگاه میکردم کم کم نگاهم رو به پایین فرستادم تا به لباش برخوردم آخه کی میتونه جلوی لبای پفکی و قهوه آیی و خوش فرم ابن دختر مقاومت کنه
راوی(#) ویو
# پسرک خم شد و روی لب های دختر رو نرم و لطیف ولی در از حس واقعی عشق بوسید که باعث بالا رفتن ضربان قلب دخترک رو به روش شد پسر پاشد و کنار دختر نشست و به بوسشون ادامه داد دختر که از شک در آمده بود شروع کرد به همراهی که با حس نفس تنگی بدون میل از هم جدا شدن
×دل تنگت بودم &منم همینطور
پایان این پارت
خب بچه ها واقعا برای ۱۰۰تایی شدنم ازتون ممنونم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ممنونم
۲۷.۵k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.