ادامه پارت 21---یکی دیگه هم هست
واااا
رفتم تو عمارت تا صبحونه درست کنم رفتم تو آشپز که مامان و آجومارو دیدم اصلا یادم رفته بود اومده بودن
=صبح بخیر
مامان. صبح بخیر... کجا بودی اومدم بیدارت کنم نبودی
=آمم
هلنا. پیش من خوابیده بود
مامانو آجوما سریع تعظیم کردن منم کردم
مامان. ات!
هلنا. خودم اصرار کردم
اجوما. دوستین؟
هلنا. آره
اجوما. واو کوک با ارباب جوان ات با پرنسس
هلنا. نمیفهمم مشکلش چیه
اجوما. هیچی
مامان. دخترم دست و صورتتو شستی
مامانو نگاه کردم که دیدم صورتش سمت هلناعه
=با منی؟
مامان. نه با هلنا عم
=چه زود دختر خاله میشی مامانن
مامان. چیه خوب من به تهیونگ هم میگم پسرم
هلنا.(خنده)اره شستم
مامان. دخترم کوک کجاست
=نمیدونم
مامان. برو حیاط ببین کجاست کارش دارم
هلنا ویو
ات رفت تو حیاط
خوشبحالش مادری داره که خیلی مهربونه صبر کن مادر! مامان! عادت ندارم مامان خودمو اینجوری صدا کنم تهیونگ همیشه تعریف مامان ات رو میکرد و همیشه خاله صداش میکرد
کوک. مامـ..
کوک تا منو دید سریع تعظیم کرد و دوباره چرخید سمت مامان ات
کوک. مامان کارم داشتی
مامان. آره.. بیبین این چه مرگشه
آخه خدایا چجوری یه آدم اینقدر جذابههه
ات اومد کنارم
=چشاتو درویش کن دختر!
هلنا. میشه ازش سوال کنی کیو دوست داره؟
=به نظرت اون قیافتو دیده؟.. میدونی چقدر از خدمتکارا بهش چشم دارن؟
هلنا. شرط میبندم همشون.. اصلا ای قانون رو کی گذاشته
=خانم
هلنا. عه حدس میزدم
کوک. درست شد
مامان ات. ممنون پسرم
کوک.برم کار ندارین
مامان ات. نه برو
ات ویو
یهو ارباب جوان اومد داخل و ما تعظیم کردیم
&سلام خاله
مامان. سلام عزیزم چیزی لازم داشتی؟
&خب یخچال خونمون خالیه جسیکا قاطی کرده مغازه ها هم بستس چندتا میوه میخوام
مامان. آها الان برات میارم
تهیونگ برگشت سمت ما
&خبراییه
هلنا. با خواهر دوستت دوست شدم
صاف تو چشمام نگاه کرد
&که اینطور... تو این فکر بودم اتاقمو چیکار کنم
یهو بیسیم گوشم صدا داد و صداش خیلیییی بلند بود طوری که هلنا شنید
گوشمو گرفتمو سریع بیرونش اوردم
=آخخخ گوشممم
هلنا. صداش تا پیش منم اومد
=باز خوبه یکیه
صداشو کم کردمو دوباره گذاشتم تو گوشم
مامان. چندبار بهت گفتم صداشو چک کن
=بعدا مامان الان کار دارم
همیشه تو این ساعات ارباب زنگو میزنه
رفتم طبقه چهارم و در اتاقشونو زدم
ارباب. بیا تو
=کارم داشتین
ارباب. برای صبحونه مثل همیشه و اینکه هلنارو بیدار کن
=امم هلنا بیداره
خانم. تو از کجا میدونی؟
=تو آشپزه هم هلنا و هم ارباب جوان
خانم. تهیونگ اونجا چیکار میکنه
=گفت اومده میوه برداره برای جسیکا
خانم. آها
ارباب. میتونی بری
رفتم تو عمارت تا صبحونه درست کنم رفتم تو آشپز که مامان و آجومارو دیدم اصلا یادم رفته بود اومده بودن
=صبح بخیر
مامان. صبح بخیر... کجا بودی اومدم بیدارت کنم نبودی
=آمم
هلنا. پیش من خوابیده بود
مامانو آجوما سریع تعظیم کردن منم کردم
مامان. ات!
هلنا. خودم اصرار کردم
اجوما. دوستین؟
هلنا. آره
اجوما. واو کوک با ارباب جوان ات با پرنسس
هلنا. نمیفهمم مشکلش چیه
اجوما. هیچی
مامان. دخترم دست و صورتتو شستی
مامانو نگاه کردم که دیدم صورتش سمت هلناعه
=با منی؟
مامان. نه با هلنا عم
=چه زود دختر خاله میشی مامانن
مامان. چیه خوب من به تهیونگ هم میگم پسرم
هلنا.(خنده)اره شستم
مامان. دخترم کوک کجاست
=نمیدونم
مامان. برو حیاط ببین کجاست کارش دارم
هلنا ویو
ات رفت تو حیاط
خوشبحالش مادری داره که خیلی مهربونه صبر کن مادر! مامان! عادت ندارم مامان خودمو اینجوری صدا کنم تهیونگ همیشه تعریف مامان ات رو میکرد و همیشه خاله صداش میکرد
کوک. مامـ..
کوک تا منو دید سریع تعظیم کرد و دوباره چرخید سمت مامان ات
کوک. مامان کارم داشتی
مامان. آره.. بیبین این چه مرگشه
آخه خدایا چجوری یه آدم اینقدر جذابههه
ات اومد کنارم
=چشاتو درویش کن دختر!
هلنا. میشه ازش سوال کنی کیو دوست داره؟
=به نظرت اون قیافتو دیده؟.. میدونی چقدر از خدمتکارا بهش چشم دارن؟
هلنا. شرط میبندم همشون.. اصلا ای قانون رو کی گذاشته
=خانم
هلنا. عه حدس میزدم
کوک. درست شد
مامان ات. ممنون پسرم
کوک.برم کار ندارین
مامان ات. نه برو
ات ویو
یهو ارباب جوان اومد داخل و ما تعظیم کردیم
&سلام خاله
مامان. سلام عزیزم چیزی لازم داشتی؟
&خب یخچال خونمون خالیه جسیکا قاطی کرده مغازه ها هم بستس چندتا میوه میخوام
مامان. آها الان برات میارم
تهیونگ برگشت سمت ما
&خبراییه
هلنا. با خواهر دوستت دوست شدم
صاف تو چشمام نگاه کرد
&که اینطور... تو این فکر بودم اتاقمو چیکار کنم
یهو بیسیم گوشم صدا داد و صداش خیلیییی بلند بود طوری که هلنا شنید
گوشمو گرفتمو سریع بیرونش اوردم
=آخخخ گوشممم
هلنا. صداش تا پیش منم اومد
=باز خوبه یکیه
صداشو کم کردمو دوباره گذاشتم تو گوشم
مامان. چندبار بهت گفتم صداشو چک کن
=بعدا مامان الان کار دارم
همیشه تو این ساعات ارباب زنگو میزنه
رفتم طبقه چهارم و در اتاقشونو زدم
ارباب. بیا تو
=کارم داشتین
ارباب. برای صبحونه مثل همیشه و اینکه هلنارو بیدار کن
=امم هلنا بیداره
خانم. تو از کجا میدونی؟
=تو آشپزه هم هلنا و هم ارباب جوان
خانم. تهیونگ اونجا چیکار میکنه
=گفت اومده میوه برداره برای جسیکا
خانم. آها
ارباب. میتونی بری
۳.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.