فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۵۵
(خودتون میدونین ساناتون چقد گشاده زورم کنین پارتو بزارم😂)
ویو کوک
بعد از رفتن لیونسو روی تختم دراز کشیدمو توی افکار پیچ در پیچم ک مثل یه هیولا(ادمین خل شد...کوکم خل کرد😂)بود ک خودم پرورشش داده بودم غرق بودم که صدای مهیبی ک مثل انفجار بود تخت رو که هیچ کل عمارت رو لرزوند جوری که حتی صدای جیغ خدمتکارا هم در اومد رف رو هوا...
هراسون بلند شدم و رفتم اتاق بغلی که اتاق لیونسو بود
اونم نشسته بود روی میز و سرش توی دستاش بود...اونم مث من توی افکارش غرق بود
دستمو گذاشتم روی شونش
کوک:لیونسو چی شده؟ صدای چی بود خوبی؟
مث اینکه تازه متوجه اطرافیانش شده بود
از جاش بلند شد و گف: بهمون حمله شده...برو تو اتاقت کوک
مخالفت کردم: هییی نه مث اینکه خودمم رئیس مافیاما
لیونسو: وای کوک حوصله ی مخالفت باهاتو ندارم دیر شد....بدو بیا دنبالم
رفتیم تو ی اتاق ک معلوم بود اتاق سلاح هاست
درو باز کرد و رفتیم تو
همزمان ک داشت اسلحه هارو تند تند بیرون میکشید و بهم جلیقه ضد گلوله میداد ب بکیون هم بی سیم میزد
لیونسو:بکیون عمارت رو پوشش دفاعی بده تا من بیام اسلحه ها ب اندازه ی کافی هس؟؟
بکیون:چشم قوربان(هعی بکیون خیلی خوفهه) اره ولی نمیدونم تهیونگ کدوم گوریه
لیونسو: خودم حواسم هست...فقط برو ببین کدوم باند مافیاعه تمام
دوییدمو خارج شدیم
ویو لیونسو
رفتیم سمت در ورودی عمارت و تمام دیوار های حفاضی عمارت ک دور تا دورش بود رو کشیدم پایین
نتونسته بودن از حیاط جلو تر بیان
صدای انفجار و شلیک گلوله همه جا رو پر کرده بود و یکم جلو تر مث بیابون مردگان شده بود
به جونگ کوک گفتم مراقب خودش باشه و رفت و کنار نیروهامون و تک تیر اندازا شروع ب تیراندازی کرد
یه بادیگارد گذاشته بودم واسه هانا....الان دیگه بردتش توی اتاق
رفتم گوشه ای و زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: یوبوسیو حاج خانوم (شت د گین این چی بوود🗿)
لیونسو:مرض:/ تهیونگ بهمون حمله شده فعلا بر نگرد عمارت
تهیونگ: نگران نباش جای منو اسلحه ها امنه(گفتم رفته بود واسه تحویل محموله ها)
مراقب خودت باشی ای گفتم و قطع کردم و رفتم پیش کوک
گلوله هارو همینجوری خالی میکردم توی پیشونیشون اما معلوم نیس هنوز رئیسشون کجاس...اصلا کی هس
که یدفعه بکیون بی سیم زد
بکیون: لیونسو....فهمیدم کیع....................
شرط ۴۰ لایک ۴۰ کامنت
هییی لایک کنیین
هعیییی بالاخره پارت جدید😂😂خودمم تعجب کردمممم
این پارت تقدیم ب زن داداشم....زود بیا کفاثت محیط ضربدر مسافت
ویو کوک
بعد از رفتن لیونسو روی تختم دراز کشیدمو توی افکار پیچ در پیچم ک مثل یه هیولا(ادمین خل شد...کوکم خل کرد😂)بود ک خودم پرورشش داده بودم غرق بودم که صدای مهیبی ک مثل انفجار بود تخت رو که هیچ کل عمارت رو لرزوند جوری که حتی صدای جیغ خدمتکارا هم در اومد رف رو هوا...
هراسون بلند شدم و رفتم اتاق بغلی که اتاق لیونسو بود
اونم نشسته بود روی میز و سرش توی دستاش بود...اونم مث من توی افکارش غرق بود
دستمو گذاشتم روی شونش
کوک:لیونسو چی شده؟ صدای چی بود خوبی؟
مث اینکه تازه متوجه اطرافیانش شده بود
از جاش بلند شد و گف: بهمون حمله شده...برو تو اتاقت کوک
مخالفت کردم: هییی نه مث اینکه خودمم رئیس مافیاما
لیونسو: وای کوک حوصله ی مخالفت باهاتو ندارم دیر شد....بدو بیا دنبالم
رفتیم تو ی اتاق ک معلوم بود اتاق سلاح هاست
درو باز کرد و رفتیم تو
همزمان ک داشت اسلحه هارو تند تند بیرون میکشید و بهم جلیقه ضد گلوله میداد ب بکیون هم بی سیم میزد
لیونسو:بکیون عمارت رو پوشش دفاعی بده تا من بیام اسلحه ها ب اندازه ی کافی هس؟؟
بکیون:چشم قوربان(هعی بکیون خیلی خوفهه) اره ولی نمیدونم تهیونگ کدوم گوریه
لیونسو: خودم حواسم هست...فقط برو ببین کدوم باند مافیاعه تمام
دوییدمو خارج شدیم
ویو لیونسو
رفتیم سمت در ورودی عمارت و تمام دیوار های حفاضی عمارت ک دور تا دورش بود رو کشیدم پایین
نتونسته بودن از حیاط جلو تر بیان
صدای انفجار و شلیک گلوله همه جا رو پر کرده بود و یکم جلو تر مث بیابون مردگان شده بود
به جونگ کوک گفتم مراقب خودش باشه و رفت و کنار نیروهامون و تک تیر اندازا شروع ب تیراندازی کرد
یه بادیگارد گذاشته بودم واسه هانا....الان دیگه بردتش توی اتاق
رفتم گوشه ای و زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: یوبوسیو حاج خانوم (شت د گین این چی بوود🗿)
لیونسو:مرض:/ تهیونگ بهمون حمله شده فعلا بر نگرد عمارت
تهیونگ: نگران نباش جای منو اسلحه ها امنه(گفتم رفته بود واسه تحویل محموله ها)
مراقب خودت باشی ای گفتم و قطع کردم و رفتم پیش کوک
گلوله هارو همینجوری خالی میکردم توی پیشونیشون اما معلوم نیس هنوز رئیسشون کجاس...اصلا کی هس
که یدفعه بکیون بی سیم زد
بکیون: لیونسو....فهمیدم کیع....................
شرط ۴۰ لایک ۴۰ کامنت
هییی لایک کنیین
هعیییی بالاخره پارت جدید😂😂خودمم تعجب کردمممم
این پارت تقدیم ب زن داداشم....زود بیا کفاثت محیط ضربدر مسافت
۱۲۳.۸k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱.۵k)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.