رومان رویایی همانند کابوس پارت 3
#nika
یکی از یکی رنگارنگ تر مشغول نگاه کردن بودم که یه دختر با موهای طلایی اومد سمتمون گفت=میتونم کمک کنم؟
عسل=لازم شد صداتون میکنیم ممنون
دختره با سر باشه ای گفت رفت به بقیه مشتری ها برسه
عسل=نیکا نیومدیم که نگاه کنیم بدو انتخاب کن
نیکا=اخه همشون خوشگلن انتخاب سخته
عسل=همرو بخریم
نیکا =نه نه دیونه نشو
عسل=میگفتیم ارع پولشو نداشتم
خندیدم
عسل دستمو گرفت کشید سمت یه مانتو قرمز کوتاه
عسل=این چطوره؟
نیکا=بیشتر شبیه پیرهنه تا مانتو و خیلی کوتاه عمرا
عسل ایشی گفت رفت سمت اونکی مانتو این خیلی مجلسی پر زر برق بود گفتم=نمیخوام برممهمونی که دارم میرم اونجا نوکری کنم
عسل با این حرفم دستاشو رو شونم گذاشت گفت=ببین هنوزم میگم بیا تو شرکت داداشم کارکن اخه چرا نمیای
نیکا=دوس ندارم همین
من از داداش عسل بدم میومد چون خیلی هیز بود هر وقت پیشش بودم فقط نگاش رو ممنوعه هام بود و این منو اذیت میکرد
عسل=اخه چرا نمیخوای
نیکا=عسلی لطفا نپرس من دوست ندارم شرکت اشکان[ داداش عسل] کار کنم
عسل=باشه اسرار نمیکنم بیا بریم اونیکیمانتو رو ببینیم
باشه ای گفتیم رفتیم سمتش خیلی خوشگل بود یجور شبیه دامن بود رنگای مختلفی داشت من صورتیشو انتخاب کردم
عسل=عالیه برو تو اتاق پرو ببین چطوریه
باشه ای گفتم رفتم تو اتاق پرو کوچیک در و بستم مانتومو در اوردم
مانتو مورد نظرمو پوشیدم خیلی بهم میومد
خدا جی میشد منم مادر داشتم .....
یکی از یکی رنگارنگ تر مشغول نگاه کردن بودم که یه دختر با موهای طلایی اومد سمتمون گفت=میتونم کمک کنم؟
عسل=لازم شد صداتون میکنیم ممنون
دختره با سر باشه ای گفت رفت به بقیه مشتری ها برسه
عسل=نیکا نیومدیم که نگاه کنیم بدو انتخاب کن
نیکا=اخه همشون خوشگلن انتخاب سخته
عسل=همرو بخریم
نیکا =نه نه دیونه نشو
عسل=میگفتیم ارع پولشو نداشتم
خندیدم
عسل دستمو گرفت کشید سمت یه مانتو قرمز کوتاه
عسل=این چطوره؟
نیکا=بیشتر شبیه پیرهنه تا مانتو و خیلی کوتاه عمرا
عسل ایشی گفت رفت سمت اونکی مانتو این خیلی مجلسی پر زر برق بود گفتم=نمیخوام برممهمونی که دارم میرم اونجا نوکری کنم
عسل با این حرفم دستاشو رو شونم گذاشت گفت=ببین هنوزم میگم بیا تو شرکت داداشم کارکن اخه چرا نمیای
نیکا=دوس ندارم همین
من از داداش عسل بدم میومد چون خیلی هیز بود هر وقت پیشش بودم فقط نگاش رو ممنوعه هام بود و این منو اذیت میکرد
عسل=اخه چرا نمیخوای
نیکا=عسلی لطفا نپرس من دوست ندارم شرکت اشکان[ داداش عسل] کار کنم
عسل=باشه اسرار نمیکنم بیا بریم اونیکیمانتو رو ببینیم
باشه ای گفتیم رفتیم سمتش خیلی خوشگل بود یجور شبیه دامن بود رنگای مختلفی داشت من صورتیشو انتخاب کردم
عسل=عالیه برو تو اتاق پرو ببین چطوریه
باشه ای گفتم رفتم تو اتاق پرو کوچیک در و بستم مانتومو در اوردم
مانتو مورد نظرمو پوشیدم خیلی بهم میومد
خدا جی میشد منم مادر داشتم .....
۱۵.۸k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.