after dark p.t21
۶ ماه بعد
ا.ت:
تو این چند روز جونگکوک کلا مواظبم بود
باند هم خودش اداره میکرد
نمیزاشت دست به سیاه سفید بزنم
این چندروز دردام بیشتر میشد
اما ما هنوز عروسی نکردیم
و این بیشتر عصبیم میکرد
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد
+های بیبی!!
-اوه..جونگکوک کجایی
+دارم میام خونه
-هوم خوبه
+راستشو بگو چی هوس کردی؟
تک خنده ای کردم از ر اینکه انقد خوب منو میشناسه
-کیک شکلاتی خیس و شیرکاکائو و دوکبوکی
+اوکی ۱۰ دیقه دیگه خونم
-اوم باشه خدافظ
+بای بد گرل
قطع کرد_
از حرفش خندم گرفت
اون همیشه منو بد گرل میشناسه
زندگیم با بودنش قشنگ شده
اون موقع کلا نقاب خنثی میزاشتم
اما الان با کوچیک ترین چیزها میخندم
اونم فقط یه دلیل داشت
_جونگکوک_
درسته دلیلش کاملا منطقی بوده
ادمین:
دینگ دینگ-
-اوه اومد
درو باز میکنه-
جونگکوک با دوتا نایلون پر رو میبینه
+های عروسکم
-جونگکوک! من بهت فقط ۳ تا وسیله گفتم نه ۳۰ تا که این همه خریدی
و جونگکوک به حرفاش اهمیتی نداد و روی گونه ی ا.ت بوسه ای گذاشت
+منم دلم برات تنگ شده بود دارلینگ
-یااا
جونگکوک خنده ای کرد و گفت
+میزاری بیام تو؟
-بیا
اومدن تو-
+برات دوکبوکی پنیری خریدم و امشبم خودم شام درست میکنم تو بشین
فلش بک به فردا صبح-
ادمین:
باز هم اون بیبی بوی عضله ای توی بغلش لخت خابیده بود
خمیازه ای کرد و به خرگوش کوچولوش که سرش روی قفسه سینه اش بود و دستاش دور شکم بر امده اش بود نگاهی کرد
صدای خروپفش که زیاد بلند نبود و موهای بلند بهم ریختش که بیشترش رو سینه لخت ا.ت بود کیوت ترش میکرد
موهاشو بو کرد
واقعا داشت ارامشو از ته وجودش حس میکرد
با صدای بم مامی طورش لب زد
-قشنگم؟
باز هم خروپفش رو شنید
رفت کنار گوشش و لاله گوششه مک زد
-بیبی بوی؟
+هوم
جونگکوک بخاطر مکیده شدن گوشش لرزید و بیدار شد
اما چشاشو باز نکرد
-بیدار شو
+ساعت چنده..
-۱۲
جونگکوک چرخید و کمی اونطرف رفت و چشاشو مالید و خمیازه ای کرد
امروز تعطیل بود
همینکه بلند شد و لباساشو پوشید و میخواست بره صبحونه رو برای دوتاییشون درست کنه صدای ناله ا.ت رو شنید
-عاا
+خوبی؟
-ج.جونگ..کوک
+جانم اینجام بگو چیشد
میتونست ترسو تو چشای جونگکوک بخونه
-دا..داره..میاد
finished
__________________________________________
گیلیلیلیلی
بعد سال ها اپ کردممم و گشادی را کنار گذاشتم
ا.ت:
تو این چند روز جونگکوک کلا مواظبم بود
باند هم خودش اداره میکرد
نمیزاشت دست به سیاه سفید بزنم
این چندروز دردام بیشتر میشد
اما ما هنوز عروسی نکردیم
و این بیشتر عصبیم میکرد
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد
+های بیبی!!
-اوه..جونگکوک کجایی
+دارم میام خونه
-هوم خوبه
+راستشو بگو چی هوس کردی؟
تک خنده ای کردم از ر اینکه انقد خوب منو میشناسه
-کیک شکلاتی خیس و شیرکاکائو و دوکبوکی
+اوکی ۱۰ دیقه دیگه خونم
-اوم باشه خدافظ
+بای بد گرل
قطع کرد_
از حرفش خندم گرفت
اون همیشه منو بد گرل میشناسه
زندگیم با بودنش قشنگ شده
اون موقع کلا نقاب خنثی میزاشتم
اما الان با کوچیک ترین چیزها میخندم
اونم فقط یه دلیل داشت
_جونگکوک_
درسته دلیلش کاملا منطقی بوده
ادمین:
دینگ دینگ-
-اوه اومد
درو باز میکنه-
جونگکوک با دوتا نایلون پر رو میبینه
+های عروسکم
-جونگکوک! من بهت فقط ۳ تا وسیله گفتم نه ۳۰ تا که این همه خریدی
و جونگکوک به حرفاش اهمیتی نداد و روی گونه ی ا.ت بوسه ای گذاشت
+منم دلم برات تنگ شده بود دارلینگ
-یااا
جونگکوک خنده ای کرد و گفت
+میزاری بیام تو؟
-بیا
اومدن تو-
+برات دوکبوکی پنیری خریدم و امشبم خودم شام درست میکنم تو بشین
فلش بک به فردا صبح-
ادمین:
باز هم اون بیبی بوی عضله ای توی بغلش لخت خابیده بود
خمیازه ای کرد و به خرگوش کوچولوش که سرش روی قفسه سینه اش بود و دستاش دور شکم بر امده اش بود نگاهی کرد
صدای خروپفش که زیاد بلند نبود و موهای بلند بهم ریختش که بیشترش رو سینه لخت ا.ت بود کیوت ترش میکرد
موهاشو بو کرد
واقعا داشت ارامشو از ته وجودش حس میکرد
با صدای بم مامی طورش لب زد
-قشنگم؟
باز هم خروپفش رو شنید
رفت کنار گوشش و لاله گوششه مک زد
-بیبی بوی؟
+هوم
جونگکوک بخاطر مکیده شدن گوشش لرزید و بیدار شد
اما چشاشو باز نکرد
-بیدار شو
+ساعت چنده..
-۱۲
جونگکوک چرخید و کمی اونطرف رفت و چشاشو مالید و خمیازه ای کرد
امروز تعطیل بود
همینکه بلند شد و لباساشو پوشید و میخواست بره صبحونه رو برای دوتاییشون درست کنه صدای ناله ا.ت رو شنید
-عاا
+خوبی؟
-ج.جونگ..کوک
+جانم اینجام بگو چیشد
میتونست ترسو تو چشای جونگکوک بخونه
-دا..داره..میاد
finished
__________________________________________
گیلیلیلیلی
بعد سال ها اپ کردممم و گشادی را کنار گذاشتم
۲.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.