وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک
پارت:12
ویو ات
بعد از اینکه غذا خوردیم بلند شدیم اون رفت بالا توی اتاقش و منم رفتم روی کاناپه نشستم
ب ی گوشه خیره شده بودم که
+چیزی شده
نگاهمو بهش دوختم
-نه چیزی نشده توی فکر بودم
+توی فکر چی؟
-مهم نیست بیخیال من حوصلم سر رفته چیکار کنیم؟
+نمیدونم فیلم ببینیم
-فکر خوبیه چ فیلمی ببینیم
+ترسناک خوبه
-اره
بعد از 5مین ی فیلم انتخاب کرد و گذاشت تا باهم ببینیم
غرق شده بودم توی فیلم که یهو ی جن پرید وسط صفحه جیغی زدم و پریدم توی بغلش
داشت سعی میکرد خندشو کنترل کنه که نگاهم کرد و گفت
+ترسیدی
-اوهوم
+بهتره دیگه نگاه نکنیم بسه
و تلویزیون رو خاموش کرد
+بریم بخوابیم
-اره توهم باید استراحت کنی
جفتمون هم زمان بلند شدیم و رفتیم بالا
داشت میرفت توی اتاقش که
-جونگکوک
برگشت و نگاهم کرد
+بله
-ام چیزه..
+چیه؟
-میشه تا وقتی ک خوابم ببره بیای پیشم
+میترسی؟
-ی جورایی اره
سرشو تکون داد و دستشو از روی دستگیره در برداشت
و به سمتم قدم برداشت
در رو باز کردم و رفتم توی اتاق اونم پشت سرم اومد توی اتاق
رفت و روی تخت دزار کشید منم رفتم کنارش دراز کشیدم
دستشو گرفتم و چشمامو بستم که خودشو بهم نزدیک کرد و توی بغلش فشوردم
نفس عمیقی کشیدم و خوابیدم
ویو فردا صبح:
کم کم داشتم بیدار میشدم
دیدم هنوز توی بغلشم
نمیدونم چرا ولی لبخندی زدم و بهش خیره شدم
توی خواب خیلی خوشگل بود
ولی نمیخاست بلند بشم میخاستم بشینم و فقط نگاهش کنم
دستمو بردم سمت گونش و نوازشش کردم
صورتم رو بردم نزدیکش و گونش رو بوسیدم که
کم کم چشمامو باز کرد
-صبح بخیر
+صبح توهم بخیر
خواستم بلند شم که بیشتر منو به خودش چسبوند
+بزار یکم دیگه اینجوری بمونیم
دیگه چیزی نگفتم و همونجوری موندم
...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
ویو ات
بعد از اینکه غذا خوردیم بلند شدیم اون رفت بالا توی اتاقش و منم رفتم روی کاناپه نشستم
ب ی گوشه خیره شده بودم که
+چیزی شده
نگاهمو بهش دوختم
-نه چیزی نشده توی فکر بودم
+توی فکر چی؟
-مهم نیست بیخیال من حوصلم سر رفته چیکار کنیم؟
+نمیدونم فیلم ببینیم
-فکر خوبیه چ فیلمی ببینیم
+ترسناک خوبه
-اره
بعد از 5مین ی فیلم انتخاب کرد و گذاشت تا باهم ببینیم
غرق شده بودم توی فیلم که یهو ی جن پرید وسط صفحه جیغی زدم و پریدم توی بغلش
داشت سعی میکرد خندشو کنترل کنه که نگاهم کرد و گفت
+ترسیدی
-اوهوم
+بهتره دیگه نگاه نکنیم بسه
و تلویزیون رو خاموش کرد
+بریم بخوابیم
-اره توهم باید استراحت کنی
جفتمون هم زمان بلند شدیم و رفتیم بالا
داشت میرفت توی اتاقش که
-جونگکوک
برگشت و نگاهم کرد
+بله
-ام چیزه..
+چیه؟
-میشه تا وقتی ک خوابم ببره بیای پیشم
+میترسی؟
-ی جورایی اره
سرشو تکون داد و دستشو از روی دستگیره در برداشت
و به سمتم قدم برداشت
در رو باز کردم و رفتم توی اتاق اونم پشت سرم اومد توی اتاق
رفت و روی تخت دزار کشید منم رفتم کنارش دراز کشیدم
دستشو گرفتم و چشمامو بستم که خودشو بهم نزدیک کرد و توی بغلش فشوردم
نفس عمیقی کشیدم و خوابیدم
ویو فردا صبح:
کم کم داشتم بیدار میشدم
دیدم هنوز توی بغلشم
نمیدونم چرا ولی لبخندی زدم و بهش خیره شدم
توی خواب خیلی خوشگل بود
ولی نمیخاست بلند بشم میخاستم بشینم و فقط نگاهش کنم
دستمو بردم سمت گونش و نوازشش کردم
صورتم رو بردم نزدیکش و گونش رو بوسیدم که
کم کم چشمامو باز کرد
-صبح بخیر
+صبح توهم بخیر
خواستم بلند شم که بیشتر منو به خودش چسبوند
+بزار یکم دیگه اینجوری بمونیم
دیگه چیزی نگفتم و همونجوری موندم
...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۶۳.۷k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.