"وقتی فکر میکردی یه دوست عادیه"pt11
ویو جیمین
اسکیتم رو برداشتم و رفتم، تو راه به کانگ هو زنگ زدم
_الو
.سلام
_سلام،داری میای
.آره دارم میام، میشه منم به یکی از دوستام زنگ بزنم با ما بیاد؟
_نه عیبی نداره، هرچی بیشتر باشیم بهتره...
.اوکی، پس خدافظ
_باش، پس سریع بیا..خدافظ..
قطع کردم و زنگ زدم به آروین..بعد از چند تا بوق برداشت
_الو
.سلام آروین
_عه تویی جیمین، سلام
.میای بریم پیست اسکیت؟
_ چرا باید بیام؟
.چون اسکیتت خوبه بیا..
_اوکی چون تو اسرار میکنی میام
.من که اسرار نکردم*خندیدن*، بچه های اکیپَم هم هستن، حتی ا.ت
_اوکی پس من آماده میشم بیا جلو در خونه، خدافظ
قطع کردم و راه اوفتادم و رفتم
.......
ویو ا.ت
با چانیِونگ و یونسوک رفتیم پیست اسکیت برد، بین ما سه نفر فقط چانیِونگ فقط بلد بود با اسکیت برد بازی کنه...
رسیدم و دیدیم فقط کانگهو و اون دوستی که پشت تلفن گفت بود اونجا بود...
نشستیم یه گوشه ، چان یونگ رفت با بقیه اسکیت بازی کنه..
یون سوک:
حوصلم سر رفتهههههه...
ا.ت:
ما که تازه رسیدیم اینجا ، برای چی؟
یون سوک:
کانگ هو دیگه کمتر از قبلنا بهم اهمیت میده...
ا.ت:
برای چی؟
یون سوک:
خب ، خب اون ب..بیشتر به دوستاش اهمی...
نزاشتم حرفشو کامل بزنه و
بقلش کردم و گفتم:
درکت میکنم ، برای من زیاد اتفاق میافتاد تا اینکه با شما آشنا شدم..
یون سوک:
آخییییییی*بقلم کرد*
ا.ت:
قول میدم دوباره باهات گرم میگیره...
ویو جیمین
رسیدیم با آروین به پیست، چون الان ساعت 12 بود و آدم کمتر نسبت به صبح بود...
رسیدیم ، کانگ هو اومد سمتمون. کانگ هو:
سلام، عههه این آر..آر..آروین ، آروین بودی؟
آروین:
آره خودمم😅
کانگ هو:
خب اسکیتاتونو آوردین؟
جیمین و آروین:
آره
کانگ هو :
بریم اسکیت سواریییییییی!
سریع دوییدیم و از بلند ترین پیست اسکیت سُر خوردیم و رفتیم اون طرفش...
کلی خندیدیم
آروین:
کانگ هوووو*خندیدن*عجب عادم جالبی هستی*خندیدن*
کانگ هو:
* خندیدن *
رفتم اون ور تر دیدم اون دوستی که کانگ هو میگه همون دوستیه که دو سال پیش تو مدرسمون بود و مدرسش رو عوض کرد، چون مادرش فوت کرده بود...
جیمین:
داکو،خودتی؟ دلم برات تنگ شده بود.
بلند شد از دیدن من تعجب کرده بود.
داکو:
جیمین!خودتی؟
جیمین:
آره خودمم
همدیگه رو بقل کردیم و گفتم:
چی شد بگشتین؟
داکو:
من تنها زندگی میکنم، بابام منو برای ادامه تحصیل فرستاده، خودم اینجارو انتخاب کردم....
...
یکم با هم حرف زدیم و رفتم اونورتر، دیدم ا.ت و یون سوک نشستن دارن با هم بازی میکنن و هی پست های اینو اونو لایک میکنن..
جیمین:
سلام
سراشونو بالا کردن..
ا.ت و یونسوک:
سلام
لطفا لایک کنین🙏❤
اسکیتم رو برداشتم و رفتم، تو راه به کانگ هو زنگ زدم
_الو
.سلام
_سلام،داری میای
.آره دارم میام، میشه منم به یکی از دوستام زنگ بزنم با ما بیاد؟
_نه عیبی نداره، هرچی بیشتر باشیم بهتره...
.اوکی، پس خدافظ
_باش، پس سریع بیا..خدافظ..
قطع کردم و زنگ زدم به آروین..بعد از چند تا بوق برداشت
_الو
.سلام آروین
_عه تویی جیمین، سلام
.میای بریم پیست اسکیت؟
_ چرا باید بیام؟
.چون اسکیتت خوبه بیا..
_اوکی چون تو اسرار میکنی میام
.من که اسرار نکردم*خندیدن*، بچه های اکیپَم هم هستن، حتی ا.ت
_اوکی پس من آماده میشم بیا جلو در خونه، خدافظ
قطع کردم و راه اوفتادم و رفتم
.......
ویو ا.ت
با چانیِونگ و یونسوک رفتیم پیست اسکیت برد، بین ما سه نفر فقط چانیِونگ فقط بلد بود با اسکیت برد بازی کنه...
رسیدم و دیدیم فقط کانگهو و اون دوستی که پشت تلفن گفت بود اونجا بود...
نشستیم یه گوشه ، چان یونگ رفت با بقیه اسکیت بازی کنه..
یون سوک:
حوصلم سر رفتهههههه...
ا.ت:
ما که تازه رسیدیم اینجا ، برای چی؟
یون سوک:
کانگ هو دیگه کمتر از قبلنا بهم اهمیت میده...
ا.ت:
برای چی؟
یون سوک:
خب ، خب اون ب..بیشتر به دوستاش اهمی...
نزاشتم حرفشو کامل بزنه و
بقلش کردم و گفتم:
درکت میکنم ، برای من زیاد اتفاق میافتاد تا اینکه با شما آشنا شدم..
یون سوک:
آخییییییی*بقلم کرد*
ا.ت:
قول میدم دوباره باهات گرم میگیره...
ویو جیمین
رسیدیم با آروین به پیست، چون الان ساعت 12 بود و آدم کمتر نسبت به صبح بود...
رسیدیم ، کانگ هو اومد سمتمون. کانگ هو:
سلام، عههه این آر..آر..آروین ، آروین بودی؟
آروین:
آره خودمم😅
کانگ هو:
خب اسکیتاتونو آوردین؟
جیمین و آروین:
آره
کانگ هو :
بریم اسکیت سواریییییییی!
سریع دوییدیم و از بلند ترین پیست اسکیت سُر خوردیم و رفتیم اون طرفش...
کلی خندیدیم
آروین:
کانگ هوووو*خندیدن*عجب عادم جالبی هستی*خندیدن*
کانگ هو:
* خندیدن *
رفتم اون ور تر دیدم اون دوستی که کانگ هو میگه همون دوستیه که دو سال پیش تو مدرسمون بود و مدرسش رو عوض کرد، چون مادرش فوت کرده بود...
جیمین:
داکو،خودتی؟ دلم برات تنگ شده بود.
بلند شد از دیدن من تعجب کرده بود.
داکو:
جیمین!خودتی؟
جیمین:
آره خودمم
همدیگه رو بقل کردیم و گفتم:
چی شد بگشتین؟
داکو:
من تنها زندگی میکنم، بابام منو برای ادامه تحصیل فرستاده، خودم اینجارو انتخاب کردم....
...
یکم با هم حرف زدیم و رفتم اونورتر، دیدم ا.ت و یون سوک نشستن دارن با هم بازی میکنن و هی پست های اینو اونو لایک میکنن..
جیمین:
سلام
سراشونو بالا کردن..
ا.ت و یونسوک:
سلام
لطفا لایک کنین🙏❤
۱۸.۴k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.