( ادامه Sword of Destiny♪(part 3♪
(پرش زمانی)
مکان:انگلیس _ خارج از لندن _مقر dark side
زمان:⁰¹:¹⁰ نیمه شب
تاریخ:2036/April2
با صدای جورج بیدار شدم
•خانم رسیدیم
+ ممنون
لبخند کم رنگی میزنم و در رو برام باز میکنن تا پیاده بشم.
محوطه ای باغ مانند که دیگه رنگ خاکستری داشتن برم چون.تئودوری نبود که مبان این همه گل و گیاه قدم بزنیم. وسط این باغ بزرگ ساختمونی به رنگ سیاه و سرخ وجود داشت ارتفاعش حدود ۴۵ متر بود و در ادمش ساختمان کوتاهی با طول زیاد ادامه داشت. در مقابل در سیاه رنگ می ایستیم تا در رو باز کنن
یکی از محافظی زنگه دایره ای شکل سیاه رو فشار داد در باز شد وارد سالن بزرگ و طولانی ای شدیم . سالنی با کاغذ رنگی های قرمز و فرشی قرمز و ستون هایه سیاه رنگ و سقفی سیاه . دور تا دور سالن عکس فرزندای رئیس مافیا یعنی کالوین وینسل بود ۶ پسر و دو دختر . تئودور پسر دوم بود چشمام از تابلوی اخرین فرزند میچرخه تا میرسه به عکسه تئودور...
غرور و قدرتش از درون عکس هم معلوم بود .
صدای اقایه وینسل باعث شد از برانداز مردی که عاشقشم بردارم
∆ کاترین دخترم .
از پله هایه سمت چپه که همشون از سنگ مر مر بودند پایین میاد
دو طرف سالن پله هایی از سنگ مرمر بود . اقای وینسل کت وشلوار سیاه رنگی تنش بود و پیراهنش....به خاطره پسره اولش سیاه رنگ بود. موهاش طوسی رنگ بود چشماش مثله چشم های تئودور من آبی بود اما اون هم خسته بود.. لبخندم خسته و بی جون میشه
+عمو جان
∆بیا بشین دخترم
رویه مبل هایه سلطنتی تویه پذیرایی میشینه و دسته من رو میکشه و کنارش میشونه
∆متاسفم وسط عروسیه خواهرت کشوندمت اینجا
+ نه دیگه تموم شده بود ...اگر خواهرم نبود نمیرفتم
∆ تئو راضی نیست حالت اینجوری باشه دخترم
+ تئو همه چیز من بود عمو
بغضم میگیره و سرم رو پایین میندازم . من در اغوش میکشه نمیتونم جلو خودم رو بگیرم میزنم زیر گریه. اروم دستی پدرانه رویه موهام میکشه
∆گریه نکن دخترم خبر خوبی برات دارم...البته فک کنم خوب باشه
+چ...چی؟ چخبری؟
∆دیشب ردیاب گوشی تئو روشن شده...اما وقتی رفتن به اون مکان دست مرد نیاز مندی دیدن که گفته پسرجوونی این رو بهش داده
+ی...یعنی تئوی من زندسسسسسس؟
∆هشششش ...ممکنه دخترم
مکان:انگلیس _ خارج از لندن _مقر dark side
زمان:⁰¹:¹⁰ نیمه شب
تاریخ:2036/April2
با صدای جورج بیدار شدم
•خانم رسیدیم
+ ممنون
لبخند کم رنگی میزنم و در رو برام باز میکنن تا پیاده بشم.
محوطه ای باغ مانند که دیگه رنگ خاکستری داشتن برم چون.تئودوری نبود که مبان این همه گل و گیاه قدم بزنیم. وسط این باغ بزرگ ساختمونی به رنگ سیاه و سرخ وجود داشت ارتفاعش حدود ۴۵ متر بود و در ادمش ساختمان کوتاهی با طول زیاد ادامه داشت. در مقابل در سیاه رنگ می ایستیم تا در رو باز کنن
یکی از محافظی زنگه دایره ای شکل سیاه رو فشار داد در باز شد وارد سالن بزرگ و طولانی ای شدیم . سالنی با کاغذ رنگی های قرمز و فرشی قرمز و ستون هایه سیاه رنگ و سقفی سیاه . دور تا دور سالن عکس فرزندای رئیس مافیا یعنی کالوین وینسل بود ۶ پسر و دو دختر . تئودور پسر دوم بود چشمام از تابلوی اخرین فرزند میچرخه تا میرسه به عکسه تئودور...
غرور و قدرتش از درون عکس هم معلوم بود .
صدای اقایه وینسل باعث شد از برانداز مردی که عاشقشم بردارم
∆ کاترین دخترم .
از پله هایه سمت چپه که همشون از سنگ مر مر بودند پایین میاد
دو طرف سالن پله هایی از سنگ مرمر بود . اقای وینسل کت وشلوار سیاه رنگی تنش بود و پیراهنش....به خاطره پسره اولش سیاه رنگ بود. موهاش طوسی رنگ بود چشماش مثله چشم های تئودور من آبی بود اما اون هم خسته بود.. لبخندم خسته و بی جون میشه
+عمو جان
∆بیا بشین دخترم
رویه مبل هایه سلطنتی تویه پذیرایی میشینه و دسته من رو میکشه و کنارش میشونه
∆متاسفم وسط عروسیه خواهرت کشوندمت اینجا
+ نه دیگه تموم شده بود ...اگر خواهرم نبود نمیرفتم
∆ تئو راضی نیست حالت اینجوری باشه دخترم
+ تئو همه چیز من بود عمو
بغضم میگیره و سرم رو پایین میندازم . من در اغوش میکشه نمیتونم جلو خودم رو بگیرم میزنم زیر گریه. اروم دستی پدرانه رویه موهام میکشه
∆گریه نکن دخترم خبر خوبی برات دارم...البته فک کنم خوب باشه
+چ...چی؟ چخبری؟
∆دیشب ردیاب گوشی تئو روشن شده...اما وقتی رفتن به اون مکان دست مرد نیاز مندی دیدن که گفته پسرجوونی این رو بهش داده
+ی...یعنی تئوی من زندسسسسسس؟
∆هشششش ...ممکنه دخترم
۲.۳k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.