Playmate p⁸
ا/ت: اوم خب میشنوم.
کوک: دیروز خیلی اتفاقی شندیم بچه های خانوم لی با خانوادشون دارن میان سئول .
ا/ت: خب
کوک: میخان چند سالی بمونن نفهمیدم ولی مثل اینکه برای یه کار اداری بوده از اونجایی که جو خونشون خیلی داره خانوادگی میشه ، تا ..... خودمون بریم
ا/ت: چییییی کجا ماشیم بریم دیونه شدی ؟
کوک: منظورم رفتن برای همیشه نیست ، منظورم اینکه دائما ا نجا نباشیم هفته ای یکی ، دوبار بهشون سر میزنیم.
ا/ت: آخه اسکل تو خونه داری پاشیم بریم اونجا؟
کوک: ...
ا/ت: عاااا نکنه منظورت همون خونه هسسس؟
کوک: آره
ا/ت: زهر مار من اونجا نمیام
کوک: ا/ت ببین اون خونه هم دقیقا عین این خونست چرا انقدر فکر های ... درباره اون خونه و من میکنی ؟ به جاش دیگه خودمون مستقل میشیم و... میفهمی چی میگم؟
ا/ت: ......
کوک: پس ردیفه؟
ا/ت: من نمیدونم
کوک:آها اینجوری یعنی باشه پس من به یانگ و خانم لی میگم تو فقط سکوت کن
ا/ت: ایششش خدایا مارو گیر کی انداختی ؟
**کوک ماجرا رو برای یانگ و خانم لی تعریف کرد ...
یانگ: پسر تو چی میگی ؟ زده به سرت اصلا امکان نداره حرفشم نزن
خانم لی: کوک پسرم اصلا اون طور که تو فکر میکنی نیست اونا قرار یه مدت کوتاهی بمونن و باز برن اصلا جای شما رو نمیگیرن
کوک: نه نه حرفاتون رو متوجه ام ، تازه منظور ما رفتن نیست هر هفته میایم بهتون سر میزنیم
یانگ: نه نمیشه کوک خواهش میکنم به حرفم گوش کن
خانم لی: کوک یانگ درست میگه شما ۲ تا عین بچه های منید چجوری بزارم برید ؟ چجوری نگرانتون نباشم ؟
یانگ: ببین کوک اصلا میخای بگم نیان؟ یا براشون هتل رزرو کنم ؟
کوک: نه نه اصلا بزارید راحت باشن خب اینجا خونه خودشونه .
من این یه بار و از شما خواهش میکنم ... زحماتی که شما برای ما کشیدید جبران نا پذیره اگر شما نبودید ...... من نمیدونم از زحماتتون رو چه جوری جبران کنم اما حاظرم هر کاری برای شما بکنم . هر کاری...
یانگ: کوک این چه حرف هایی میزنی ؟ میدونی چی داری میگی ؟ جبران چیه ؟ من هر کاری هم کنم اون داغ برای تو و ا/ت قدیمی نمیشه پس این فکر های مزخرف و از ذهنت بنداز بیرون ........
(بعد کلی حرف زدن و بغل و گریه و اینا به لاغره راضی شدن کوک و ا/ت باهم مستقل زندگی کنن ولی به شرطی که هر یه هفته یه بار بهشون سر بزنن و ....)
کوک:ا/ت ..ا/ت بیدارشو رسیدیم ..
ا/ت: یه ده دقیقه دیگه
کوک:ا/ت چی میگی بچه جون پاشو تا کولت نکردم...
ا/ت: ای تو روحت
ا/ت: کوک اینجا اینجا که .....
کوک: دیروز خیلی اتفاقی شندیم بچه های خانوم لی با خانوادشون دارن میان سئول .
ا/ت: خب
کوک: میخان چند سالی بمونن نفهمیدم ولی مثل اینکه برای یه کار اداری بوده از اونجایی که جو خونشون خیلی داره خانوادگی میشه ، تا ..... خودمون بریم
ا/ت: چییییی کجا ماشیم بریم دیونه شدی ؟
کوک: منظورم رفتن برای همیشه نیست ، منظورم اینکه دائما ا نجا نباشیم هفته ای یکی ، دوبار بهشون سر میزنیم.
ا/ت: آخه اسکل تو خونه داری پاشیم بریم اونجا؟
کوک: ...
ا/ت: عاااا نکنه منظورت همون خونه هسسس؟
کوک: آره
ا/ت: زهر مار من اونجا نمیام
کوک: ا/ت ببین اون خونه هم دقیقا عین این خونست چرا انقدر فکر های ... درباره اون خونه و من میکنی ؟ به جاش دیگه خودمون مستقل میشیم و... میفهمی چی میگم؟
ا/ت: ......
کوک: پس ردیفه؟
ا/ت: من نمیدونم
کوک:آها اینجوری یعنی باشه پس من به یانگ و خانم لی میگم تو فقط سکوت کن
ا/ت: ایششش خدایا مارو گیر کی انداختی ؟
**کوک ماجرا رو برای یانگ و خانم لی تعریف کرد ...
یانگ: پسر تو چی میگی ؟ زده به سرت اصلا امکان نداره حرفشم نزن
خانم لی: کوک پسرم اصلا اون طور که تو فکر میکنی نیست اونا قرار یه مدت کوتاهی بمونن و باز برن اصلا جای شما رو نمیگیرن
کوک: نه نه حرفاتون رو متوجه ام ، تازه منظور ما رفتن نیست هر هفته میایم بهتون سر میزنیم
یانگ: نه نمیشه کوک خواهش میکنم به حرفم گوش کن
خانم لی: کوک یانگ درست میگه شما ۲ تا عین بچه های منید چجوری بزارم برید ؟ چجوری نگرانتون نباشم ؟
یانگ: ببین کوک اصلا میخای بگم نیان؟ یا براشون هتل رزرو کنم ؟
کوک: نه نه اصلا بزارید راحت باشن خب اینجا خونه خودشونه .
من این یه بار و از شما خواهش میکنم ... زحماتی که شما برای ما کشیدید جبران نا پذیره اگر شما نبودید ...... من نمیدونم از زحماتتون رو چه جوری جبران کنم اما حاظرم هر کاری برای شما بکنم . هر کاری...
یانگ: کوک این چه حرف هایی میزنی ؟ میدونی چی داری میگی ؟ جبران چیه ؟ من هر کاری هم کنم اون داغ برای تو و ا/ت قدیمی نمیشه پس این فکر های مزخرف و از ذهنت بنداز بیرون ........
(بعد کلی حرف زدن و بغل و گریه و اینا به لاغره راضی شدن کوک و ا/ت باهم مستقل زندگی کنن ولی به شرطی که هر یه هفته یه بار بهشون سر بزنن و ....)
کوک:ا/ت ..ا/ت بیدارشو رسیدیم ..
ا/ت: یه ده دقیقه دیگه
کوک:ا/ت چی میگی بچه جون پاشو تا کولت نکردم...
ا/ت: ای تو روحت
ا/ت: کوک اینجا اینجا که .....
۱۳.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.