جمهوری اسلامی ایران
#جمهوری_اسلامی_ایران
#تابع_قوانین_ویسگون
تقدیر نفرین شده
ته:انقد دوس داری بری ؟
ات:ا...اوهوم
ته:ولی هیچ جا نمیری یادت نرفته
حداقل اگه اون روز یک سال پیش فرار نمیکردی الان اوضاعت اینجوری نبود
ات:واقعا؟از همون اول که اینجا بودم پنج بار خودکشی کردم اگه فرار نکرده بودم که بدتر مرده بودم
اما تو پنجره هارو نرده زدی
ته:....
ویو ات:
دراز کشیدم تا کمی بخوابم
اما خوابم نمیومد
خودمو زدم به خواب که اون رفت بیرون
نشستم رو تخت خواستم بلند شم که حس کردم پاهام خیلی درد میکنه
البته که درد میکنه
یک ساله باهاش حتی راه نرفتم
دوباره دراز کشیدم
اشک از چشمام سرازیر شد
چرا؟
چرا من نمردم
چرا زنده موندم
چرا انقد زندگیم لعنتیه
اون از اینکه بابام
که بدهی بالا آورد و مرد
اونم از مادرم که روانی شد و رفت تیمارستان تو تیمارستان خودشو کشت
چند دقیقه داشتم به اینا فک میکردم که خوابم برد
ویو ته:
چرا اینجوری میکنه
یه ساله تو کما بوده
الانم که بهوش اومده افسردس
چکار کنم حالش بهتر بشه
شاید یه مسافرت حالشو بهتر کنه...
رفتم به اتاقش که دیدم خوابه
چقد این دختر کیوتهههههه
اروم رفتم طرفش و بیدارش کردم
ویو ات:
تو یه خواب شیرین غرق بودم
خوابی که خانوادم هنوز شاد بود 🥲
میخندیدیم
میرفتیم شهر بازی و مسافرت
خوشحال بودیم
من ازدواج نکرده بودم
پدرم و مادرم زنده بودن
پدرم بدهی بالا نیاورده بود
که صدای اون عوضی (خودتی ) تو گوشم پیچید
ته:هی ات بیدار شو کارت دارم
ات: چیه چیشده
ته:پاشو
ات:واسه چی چیکارم داری...
ته:میخوایم بریم مسافرت وسایلتو جمع کن
مث برق پریدم
و وسایلم و جمع کردم...
پارت بعد قراره بهتر باشه
#تابع_قوانین_ویسگون
تقدیر نفرین شده
ته:انقد دوس داری بری ؟
ات:ا...اوهوم
ته:ولی هیچ جا نمیری یادت نرفته
حداقل اگه اون روز یک سال پیش فرار نمیکردی الان اوضاعت اینجوری نبود
ات:واقعا؟از همون اول که اینجا بودم پنج بار خودکشی کردم اگه فرار نکرده بودم که بدتر مرده بودم
اما تو پنجره هارو نرده زدی
ته:....
ویو ات:
دراز کشیدم تا کمی بخوابم
اما خوابم نمیومد
خودمو زدم به خواب که اون رفت بیرون
نشستم رو تخت خواستم بلند شم که حس کردم پاهام خیلی درد میکنه
البته که درد میکنه
یک ساله باهاش حتی راه نرفتم
دوباره دراز کشیدم
اشک از چشمام سرازیر شد
چرا؟
چرا من نمردم
چرا زنده موندم
چرا انقد زندگیم لعنتیه
اون از اینکه بابام
که بدهی بالا آورد و مرد
اونم از مادرم که روانی شد و رفت تیمارستان تو تیمارستان خودشو کشت
چند دقیقه داشتم به اینا فک میکردم که خوابم برد
ویو ته:
چرا اینجوری میکنه
یه ساله تو کما بوده
الانم که بهوش اومده افسردس
چکار کنم حالش بهتر بشه
شاید یه مسافرت حالشو بهتر کنه...
رفتم به اتاقش که دیدم خوابه
چقد این دختر کیوتهههههه
اروم رفتم طرفش و بیدارش کردم
ویو ات:
تو یه خواب شیرین غرق بودم
خوابی که خانوادم هنوز شاد بود 🥲
میخندیدیم
میرفتیم شهر بازی و مسافرت
خوشحال بودیم
من ازدواج نکرده بودم
پدرم و مادرم زنده بودن
پدرم بدهی بالا نیاورده بود
که صدای اون عوضی (خودتی ) تو گوشم پیچید
ته:هی ات بیدار شو کارت دارم
ات: چیه چیشده
ته:پاشو
ات:واسه چی چیکارم داری...
ته:میخوایم بریم مسافرت وسایلتو جمع کن
مث برق پریدم
و وسایلم و جمع کردم...
پارت بعد قراره بهتر باشه
۶۱۷
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.