خب خب اینم زندگی اوسی من (پارت ۱)
هعی دست نویسنده یه کم که نه خیلی کج رفته ....
نفهمیدی برید ادامه ..👇
اول از همه بگم که این بچه بدبخت وقتی به دنیا آمد حدودا یک ماهش بود که خاله بی.شعور ایشان مادر و پدر آرینا رو کشت . بعد آرینا میفته تو رودخونه تا به یه مهمون خونه میرسه که یه پیرزن مسئول اونجا بود.
پیرزن اسمش ماهوماه بود .(اسمش خیلی....)
پیرزن آرینا رو به فرزند خواندگی میگیره .
و اونجا اسم مهمون خونه «مهمان خانه کیموتسو » بود. دلیل اینکه اسم اونجا این بود به این دلیل بود که اونجا از روباه ها استقبال میشد و ماهوماه هم یه روباه سفید داشت . اینجا دایی های آرینا (کو و کیکو) اونو ملاقات میکنند و همه چیز خیلی خوب بود تا تولد ۶ سالگی آرینا
بعد تو غروب یه روز آرینا به منطقه ممنوعه میره و گم میشه که وقتی پشت سرش رو نگاه میکنه....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعله خیلی کرم دارم این پارت ۲ میخواد😁😁
نفهمیدی برید ادامه ..👇
اول از همه بگم که این بچه بدبخت وقتی به دنیا آمد حدودا یک ماهش بود که خاله بی.شعور ایشان مادر و پدر آرینا رو کشت . بعد آرینا میفته تو رودخونه تا به یه مهمون خونه میرسه که یه پیرزن مسئول اونجا بود.
پیرزن اسمش ماهوماه بود .(اسمش خیلی....)
پیرزن آرینا رو به فرزند خواندگی میگیره .
و اونجا اسم مهمون خونه «مهمان خانه کیموتسو » بود. دلیل اینکه اسم اونجا این بود به این دلیل بود که اونجا از روباه ها استقبال میشد و ماهوماه هم یه روباه سفید داشت . اینجا دایی های آرینا (کو و کیکو) اونو ملاقات میکنند و همه چیز خیلی خوب بود تا تولد ۶ سالگی آرینا
بعد تو غروب یه روز آرینا به منطقه ممنوعه میره و گم میشه که وقتی پشت سرش رو نگاه میکنه....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعله خیلی کرم دارم این پارت ۲ میخواد😁😁
۹۶۳
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.