ایستگاه باران (پارت15)
(پرش زمانی فردا بعد نهار ساعت 2:20 ویو ا/ت)
بعد اینکه ناهار خوردیم زنگ درو زدن رفتم درو وا کردم مامان ته ته بود کلی اکلیلی شدم خواستم چیزی بگم که بغلم کرد دکتر باهاش بود
خاله گفت:دکتر اومده بخیه تهیونگ و بکشه +باشه تهیونگ بالاعه میرم صداش کنم خواستم برم سمت پله ها ک دیدم اومده پایین رفت نشست رو کاناپه دکتر رفت سمتش من و خاله هم رو مبل دو نفره نشستیم تهیونگ پیرهنشو داد بالا و دکتر بخیه اش رو معاینه کرد و گفت:خوبه میکشم پیرهنتو در بیار و دراز بکش _مامان عروس منو ببین چه بزرگ شده تو این چند سال خاله گفت:اره بچه ها بزرگ میشن دخر منم بزرگ شده خجالت کشیدم اما وقتی از تلفظ دخترم استفاده میکرد خیلی خوشم میومد وقتی مادرم فوت کرد اون حواسش به من بود با اینکه ته ته خونه نبود میفرفتم پیش خاله که هم اون تنها نباشه هم من بیشتر دلیل عاشقی من و تهیونگ خاله بود تهیونگ پیرهنشو در اورد وقتی سیکس پکای کیوت و کوچولوشو دیدم بی قرار شدم از بی قراری و خجالت رفتم اشپزخونه با چشماش دنبالم میکرد یدفعه چشم تو چشم شد باهاش نگاهمو ازش گرفتم و رفتم سمت یخچال و کلمو بردم داخل یخچال ک شاید خنکیش ادمم کنه شربتو برداشتم و 3 لیوان ریختم بردم گذاشتم رو میز خاله برداشت خورد و دکتر کارش تموم شد و گفت:عالیه اگ درد داشتی مسکن بخور و شربتشو خورد و رفت
(ویو تهیونگ)
وقتی کلشو کرد تو یخچال خندم گرفت خواستم اذیتش کنم پاشدم نشستم اومد پیشم نشست شربتو برداشتم گرفتم سمتش +نمیخورم ماله توعه _نه تو بخور +نمیخورم دیگه -نخوری منم نمیخورم +شربت تموم شد _اینو بخور شربتو ازم گرفت و خوردش بقیشم من خوردم
مامانم گفت:من دیگه برم خونه بابا خونس +خب به اقای کیم... با چشمای عصبی نگاش کردم ادامه داد +به اقای کیم بگید بیان ماهم تنهاییم اینو از قصد گفت
فقط صبر کن کیم ا/ت من میدونم و تو مامانم گفت: نه خونه خوابیده میم منم بخوبم دیشب کلی کار داشتم بلند شد خواست شال گردنشو درست کنه که کبودی گردنش معلوم شد فهمیدم یچیزی شده ک بلاخره رو شد _ماما گردنت چی شده مامانم گفت هیچی نشده بچه بیا برو من میخوام برم پررو +_خدافظی کردیم و رفت ا/ت پخش مبل شدو غش غش خندید -ها چیه +گردن مامانت _باشه انقدم خنده نداره نشستم پیشش +پیرهنو نمیپوشی؟؟ --نه با ی حرکت خوابوندمش رو کاناپه و رفتم سراغ لباش بوسه زدم مزه ی لباش و خیلی دوس داشتم بهترین مزه ای که تاحالا چشیده بودم با سختی از لبش دل کندم و بهشگفتم عا بیب حالا میخوام کاری که بابام با مامانم کرده رو منم انجام بدم رفتم سراغ گردنش و مارک گذاشتم بلند شدمو و نشستم عین بچه ها گرفتمش تو بغلم اونقد کوچولو بود که تو بغلم جا گرفت میگه من بچه نیستم اما اون ی بچه ی سرتق کله شق و خواستنیه...
پارت بعدی فردا
اونایی ک شبا مث جغدا بیدارید حمایت میخوام لایک و کامنت کنید
به فالوور بسیار نیازمندم
بسی عاشقتونم
هومم فعلا
بعد اینکه ناهار خوردیم زنگ درو زدن رفتم درو وا کردم مامان ته ته بود کلی اکلیلی شدم خواستم چیزی بگم که بغلم کرد دکتر باهاش بود
خاله گفت:دکتر اومده بخیه تهیونگ و بکشه +باشه تهیونگ بالاعه میرم صداش کنم خواستم برم سمت پله ها ک دیدم اومده پایین رفت نشست رو کاناپه دکتر رفت سمتش من و خاله هم رو مبل دو نفره نشستیم تهیونگ پیرهنشو داد بالا و دکتر بخیه اش رو معاینه کرد و گفت:خوبه میکشم پیرهنتو در بیار و دراز بکش _مامان عروس منو ببین چه بزرگ شده تو این چند سال خاله گفت:اره بچه ها بزرگ میشن دخر منم بزرگ شده خجالت کشیدم اما وقتی از تلفظ دخترم استفاده میکرد خیلی خوشم میومد وقتی مادرم فوت کرد اون حواسش به من بود با اینکه ته ته خونه نبود میفرفتم پیش خاله که هم اون تنها نباشه هم من بیشتر دلیل عاشقی من و تهیونگ خاله بود تهیونگ پیرهنشو در اورد وقتی سیکس پکای کیوت و کوچولوشو دیدم بی قرار شدم از بی قراری و خجالت رفتم اشپزخونه با چشماش دنبالم میکرد یدفعه چشم تو چشم شد باهاش نگاهمو ازش گرفتم و رفتم سمت یخچال و کلمو بردم داخل یخچال ک شاید خنکیش ادمم کنه شربتو برداشتم و 3 لیوان ریختم بردم گذاشتم رو میز خاله برداشت خورد و دکتر کارش تموم شد و گفت:عالیه اگ درد داشتی مسکن بخور و شربتشو خورد و رفت
(ویو تهیونگ)
وقتی کلشو کرد تو یخچال خندم گرفت خواستم اذیتش کنم پاشدم نشستم اومد پیشم نشست شربتو برداشتم گرفتم سمتش +نمیخورم ماله توعه _نه تو بخور +نمیخورم دیگه -نخوری منم نمیخورم +شربت تموم شد _اینو بخور شربتو ازم گرفت و خوردش بقیشم من خوردم
مامانم گفت:من دیگه برم خونه بابا خونس +خب به اقای کیم... با چشمای عصبی نگاش کردم ادامه داد +به اقای کیم بگید بیان ماهم تنهاییم اینو از قصد گفت
فقط صبر کن کیم ا/ت من میدونم و تو مامانم گفت: نه خونه خوابیده میم منم بخوبم دیشب کلی کار داشتم بلند شد خواست شال گردنشو درست کنه که کبودی گردنش معلوم شد فهمیدم یچیزی شده ک بلاخره رو شد _ماما گردنت چی شده مامانم گفت هیچی نشده بچه بیا برو من میخوام برم پررو +_خدافظی کردیم و رفت ا/ت پخش مبل شدو غش غش خندید -ها چیه +گردن مامانت _باشه انقدم خنده نداره نشستم پیشش +پیرهنو نمیپوشی؟؟ --نه با ی حرکت خوابوندمش رو کاناپه و رفتم سراغ لباش بوسه زدم مزه ی لباش و خیلی دوس داشتم بهترین مزه ای که تاحالا چشیده بودم با سختی از لبش دل کندم و بهشگفتم عا بیب حالا میخوام کاری که بابام با مامانم کرده رو منم انجام بدم رفتم سراغ گردنش و مارک گذاشتم بلند شدمو و نشستم عین بچه ها گرفتمش تو بغلم اونقد کوچولو بود که تو بغلم جا گرفت میگه من بچه نیستم اما اون ی بچه ی سرتق کله شق و خواستنیه...
پارت بعدی فردا
اونایی ک شبا مث جغدا بیدارید حمایت میخوام لایک و کامنت کنید
به فالوور بسیار نیازمندم
بسی عاشقتونم
هومم فعلا
۴.۴k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.