سینا : ارباب غلط کردم بخدا اشتباه کردم هر کاری دوست دارید
سینا : ارباب غلط کردم بخدا اشتباه کردم هر کاری دوست دارید بام کنید دیگه از این غلطا نمیکنم اصلا اصلا جلو اتابک خان زانو میزنم و معذرت خواهی میکنم
مرصاد : فرصت دوباره لیاقتشو داری توله
سرش و تکون داد
گفتی هر کاری درسته
سینا : بله ارباب
مرصاد : الان برو تو اتاق تمرین پیش هاکان بهش بگو من فرستادم و چند تا تمرین تیر اندازی بهت بده سینا وای بحالت بخوای سرم کلاه بزاری بعد هم برو خوابگاه و تا وقتیکه بیام اتاق جلوی در زانو زده باشی فهمیدی
سینا : چشم ارباب
بی توجه به من بیرون رفتن
به اتاق تمرین که رفتم کسی نبود همه تو حیاط داشتن تمرین میکردن لباسام وعوض کردم صورت و دستام و شستم شروع کردم تمرین کردن هاکان اومد و تمرینات و داد و با گفتن تا ساعت ۸ باید اینجا باشم رفت
نمیدونم دقیقا چند تا وزنه برداشتم یا حرکات تیر و انجام دادم اما بعد از سرد شدن بدنم تازه به درد وحشتناکش پی بردم سعی کردم پاشم اما اصلا نا نداشتم ساعت نزدیکی نه بود و مرصاد حدودا ده میومد به زور خودم و به خوابگاه رسوندم شام نخورده بودم رفتم داخل اتاق ارباب و شروع کردم خوردن شکلات هایی که سپند برای من و مرصاد میزاشت و تنها کسی که می خوردشون من بودم سمت حمام رفتم و حسابی خودم و شستم تا لکه های خون که از ظهر موندن پاک بشن ساعت ده دقیقه به ده بود که شروع کردم خشک کردن خودم و هل هلی پوست شکلاتا رو جمع کردم
مرصاد : فرصت دوباره لیاقتشو داری توله
سرش و تکون داد
گفتی هر کاری درسته
سینا : بله ارباب
مرصاد : الان برو تو اتاق تمرین پیش هاکان بهش بگو من فرستادم و چند تا تمرین تیر اندازی بهت بده سینا وای بحالت بخوای سرم کلاه بزاری بعد هم برو خوابگاه و تا وقتیکه بیام اتاق جلوی در زانو زده باشی فهمیدی
سینا : چشم ارباب
بی توجه به من بیرون رفتن
به اتاق تمرین که رفتم کسی نبود همه تو حیاط داشتن تمرین میکردن لباسام وعوض کردم صورت و دستام و شستم شروع کردم تمرین کردن هاکان اومد و تمرینات و داد و با گفتن تا ساعت ۸ باید اینجا باشم رفت
نمیدونم دقیقا چند تا وزنه برداشتم یا حرکات تیر و انجام دادم اما بعد از سرد شدن بدنم تازه به درد وحشتناکش پی بردم سعی کردم پاشم اما اصلا نا نداشتم ساعت نزدیکی نه بود و مرصاد حدودا ده میومد به زور خودم و به خوابگاه رسوندم شام نخورده بودم رفتم داخل اتاق ارباب و شروع کردم خوردن شکلات هایی که سپند برای من و مرصاد میزاشت و تنها کسی که می خوردشون من بودم سمت حمام رفتم و حسابی خودم و شستم تا لکه های خون که از ظهر موندن پاک بشن ساعت ده دقیقه به ده بود که شروع کردم خشک کردن خودم و هل هلی پوست شکلاتا رو جمع کردم
۲.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.