گناهکار
متین، چیکار میکنید
دیانا،... م. تین
ارسلان بلند شدم دیانا بلند کردم، هیچی یکم شیطونی میکنه خواستم ادبش کنم،
متین، اون اینجوری،
ارسلان، اره
دیانا، پست حقیر، به سمت در رفتم و بالا رفتم
ارسلان، درست کردی
متین، ارع،میگم نیکا هستش
ارسلان، اره. بالایه
متین، خب
ارسلان، متین،
متین، جانم
ارسلان، سویچ و بده من برم جایی،
متین، بیا فعلا
ارسلان، رفتم سوار ماشین شدم و از حیاط اومدم بیرون
دیانا، در باز کردم که دو نفر جلوم بودن
عصمت،..
نیکا، خیلی کیس قشنگی بودددد
دیانا، اصلانم قشنگ نبود داشت از استرس میمردم،
عصمت، شما زوج خوبی میشن
دیانا، خاله، نگووو
متین، کدوم زوج
نیکا، به، شما هم اومدین که،
عصمت، بیا پسرم یه چایی بخور
متین، اع، به، منم میگین پسرم
عصمت، تو با بقیه فرقی نداری
نیکا، ایش
دیانا، رفتم بالا، و در بستم رو تخت نشستم، و به گوشه دیوار زل زدم، اگه واقعا حسی به ارسلان داشته باشم چی، نه ندارمممم، پ. پس چرا وقتی اون میاد دلگرم میشم چرا با اون روزا گذشتن بهم خ. ش میگذره، م. ن.
نیکا، اجازه هست،
دیانا، ها... ا. اع،
نیکا، خب، خب، چه خبره اینجا، در بستم رفتم کنارش نشستم، چی شد ه دختر قهرمان من
دیانا،.... م.. ن. ن
نیکا، هر چی تو دلت هست بگو، من به کسی نمیگم، بعدشم ما مث دو تا خواهریم، هیچ، عیبی، نداره، داشتم همینجوری حرف میزدم که دیانا شتاب زده برگشت سمتم، با چشمای زل زده نگاش کردم... چیز بدی گفتم،
دیانا، من عاشق ارسلانم.
نیکا، یا کمک. کن. م. م.... 😳😳😳😳😳ها
دیانا، ارع، نخ، یعنی ارعععع، نه ن باید باشه،
نیکا، یهووووووو،خب از اول بگو دختر چه مرگته،
دیانا، نه امکان نداره نباید باشم ولی هستم منم😭😭😭😭
نیکا، کشترین درین ماشالا، نای نای کلی کلیی
دیانا، نیک، کمکم کن.
نیکا، با ذوق رفتم طرفش ، تنها یه راه هست
دیانا، . چی.
نیکا، بهش اعتراف کن
دیانا، نه نه نه ولش هیچ نمیکنم
نیکا، یعنی، چی
دیانا، نمیگم دیگه
متین، مرسی خالع عالی بود
عصمت، خواهش، رفتم لیوان بیارم که نگاه متین سمت در دیانا توجه همو جلب کرد،
عصمت، متین،
متین، جانم
عصمت، نیکا.. دنبال اون میگردی،
متین، یه لبخند ریز زدم سرمو انداختم پایین، نه
عصمت، توهم میتونی یه تکیه گاه براش باشه، بهش فکر کن
متین، باشه
ارسلان، متوجه شدم شایان ورود کالا های شرکتمو غط کرده، به سمت خونه شایان میرفتم که منشی شرکت همینجوری پیام میداد، از ماشین، پیاده شدم و رفتم داخل، کل خدمه و دخترای که تو استخر بودن، به سمت بالا رفتم،
انیتا، به ارسلان،
ارسلان، شایان هستش
شایان، اگه اومدی در مورد شرکت حرف بزنی، یه اشتباه بوده الان دستور میدم کالا ها تو صادر کنن،
ارسلان، باشه، من میریم
شایان، یعنی نمی شینی یه قهوه مهمون باشی،
ارسلان، هوفف، باشه، رو مبل، نشستم، که انیتا اومدم کنارم نشست
انیتا، دیانا چطور ه،
ارسلان، خوب
شایان، من میریم یه دوش بگیرم، ولی خدمه یه قهوه میارن تا با انیتا صحبت کنی
ارسلان، اوم
انیتا، دستمو گذاشتم، رو شونه ارسلان،
ارسلان، همینجور که قهوه دستم بود به انیتا نگاه، کردم،
انیتا، اگه، میدونی دیانا نمیتونه زن خ. بی باشه، من بالا فاصله، با هر کی که تو رابطم لهم میزنم مال تو میشم،
ارسلان، همینجوری خیره نگاش میکردم خیلی نزدیک اومده بود معلوم بود میخواد طعم لبمو بچشه،
انیتا، با ناز گفتم، خب
ارسلان، م. ن. ن
انیتا، اروم حرف بزن بگو
ارسلان، من قهوه دوست ندارم ببخشید باید برم، بلند شدم رفتم در باز کردم
انیتا، بازم فکراتو بکن
ارسلان، بی توجه بهش در باز کردم از حیاط بیرون اومدم و سوار ماشین شدم و گاز گرفتم تا، برسم خ. نه
انیتا، محمدددد
محمد، بلع،
انیتا، عکس و گرفتی سعی کردم خیلی نزدیکش بشم
محمد، خلع، خانوم بفرمایید،
انیتا، خوبهههه.
محمد، تمام تلاشم بود
انیتا، عالیه، قشنگ تنظیم کن و بعد از تموم شدنش بده به من
محمد . چشم
دیانا،... م. تین
ارسلان بلند شدم دیانا بلند کردم، هیچی یکم شیطونی میکنه خواستم ادبش کنم،
متین، اون اینجوری،
ارسلان، اره
دیانا، پست حقیر، به سمت در رفتم و بالا رفتم
ارسلان، درست کردی
متین، ارع،میگم نیکا هستش
ارسلان، اره. بالایه
متین، خب
ارسلان، متین،
متین، جانم
ارسلان، سویچ و بده من برم جایی،
متین، بیا فعلا
ارسلان، رفتم سوار ماشین شدم و از حیاط اومدم بیرون
دیانا، در باز کردم که دو نفر جلوم بودن
عصمت،..
نیکا، خیلی کیس قشنگی بودددد
دیانا، اصلانم قشنگ نبود داشت از استرس میمردم،
عصمت، شما زوج خوبی میشن
دیانا، خاله، نگووو
متین، کدوم زوج
نیکا، به، شما هم اومدین که،
عصمت، بیا پسرم یه چایی بخور
متین، اع، به، منم میگین پسرم
عصمت، تو با بقیه فرقی نداری
نیکا، ایش
دیانا، رفتم بالا، و در بستم رو تخت نشستم، و به گوشه دیوار زل زدم، اگه واقعا حسی به ارسلان داشته باشم چی، نه ندارمممم، پ. پس چرا وقتی اون میاد دلگرم میشم چرا با اون روزا گذشتن بهم خ. ش میگذره، م. ن.
نیکا، اجازه هست،
دیانا، ها... ا. اع،
نیکا، خب، خب، چه خبره اینجا، در بستم رفتم کنارش نشستم، چی شد ه دختر قهرمان من
دیانا،.... م.. ن. ن
نیکا، هر چی تو دلت هست بگو، من به کسی نمیگم، بعدشم ما مث دو تا خواهریم، هیچ، عیبی، نداره، داشتم همینجوری حرف میزدم که دیانا شتاب زده برگشت سمتم، با چشمای زل زده نگاش کردم... چیز بدی گفتم،
دیانا، من عاشق ارسلانم.
نیکا، یا کمک. کن. م. م.... 😳😳😳😳😳ها
دیانا، ارع، نخ، یعنی ارعععع، نه ن باید باشه،
نیکا، یهووووووو،خب از اول بگو دختر چه مرگته،
دیانا، نه امکان نداره نباید باشم ولی هستم منم😭😭😭😭
نیکا، کشترین درین ماشالا، نای نای کلی کلیی
دیانا، نیک، کمکم کن.
نیکا، با ذوق رفتم طرفش ، تنها یه راه هست
دیانا، . چی.
نیکا، بهش اعتراف کن
دیانا، نه نه نه ولش هیچ نمیکنم
نیکا، یعنی، چی
دیانا، نمیگم دیگه
متین، مرسی خالع عالی بود
عصمت، خواهش، رفتم لیوان بیارم که نگاه متین سمت در دیانا توجه همو جلب کرد،
عصمت، متین،
متین، جانم
عصمت، نیکا.. دنبال اون میگردی،
متین، یه لبخند ریز زدم سرمو انداختم پایین، نه
عصمت، توهم میتونی یه تکیه گاه براش باشه، بهش فکر کن
متین، باشه
ارسلان، متوجه شدم شایان ورود کالا های شرکتمو غط کرده، به سمت خونه شایان میرفتم که منشی شرکت همینجوری پیام میداد، از ماشین، پیاده شدم و رفتم داخل، کل خدمه و دخترای که تو استخر بودن، به سمت بالا رفتم،
انیتا، به ارسلان،
ارسلان، شایان هستش
شایان، اگه اومدی در مورد شرکت حرف بزنی، یه اشتباه بوده الان دستور میدم کالا ها تو صادر کنن،
ارسلان، باشه، من میریم
شایان، یعنی نمی شینی یه قهوه مهمون باشی،
ارسلان، هوفف، باشه، رو مبل، نشستم، که انیتا اومدم کنارم نشست
انیتا، دیانا چطور ه،
ارسلان، خوب
شایان، من میریم یه دوش بگیرم، ولی خدمه یه قهوه میارن تا با انیتا صحبت کنی
ارسلان، اوم
انیتا، دستمو گذاشتم، رو شونه ارسلان،
ارسلان، همینجور که قهوه دستم بود به انیتا نگاه، کردم،
انیتا، اگه، میدونی دیانا نمیتونه زن خ. بی باشه، من بالا فاصله، با هر کی که تو رابطم لهم میزنم مال تو میشم،
ارسلان، همینجوری خیره نگاش میکردم خیلی نزدیک اومده بود معلوم بود میخواد طعم لبمو بچشه،
انیتا، با ناز گفتم، خب
ارسلان، م. ن. ن
انیتا، اروم حرف بزن بگو
ارسلان، من قهوه دوست ندارم ببخشید باید برم، بلند شدم رفتم در باز کردم
انیتا، بازم فکراتو بکن
ارسلان، بی توجه بهش در باز کردم از حیاط بیرون اومدم و سوار ماشین شدم و گاز گرفتم تا، برسم خ. نه
انیتا، محمدددد
محمد، بلع،
انیتا، عکس و گرفتی سعی کردم خیلی نزدیکش بشم
محمد، خلع، خانوم بفرمایید،
انیتا، خوبهههه.
محمد، تمام تلاشم بود
انیتا، عالیه، قشنگ تنظیم کن و بعد از تموم شدنش بده به من
محمد . چشم
۸۲.۷k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.