(:Gone:) Part 3

از زبان نویسنده
روز قبل اعضا به همرا جونگ کوک و جونگ هیون رفته بودن به همون کافه .
هیون از توی جیبش کارت اعتباریش افتاده بود و روز بعد جونگ کوک رو میفرسته که بیاره ؛ جونگ کوک کارتو میگیره برمیگرده که با ا/ت برخورد میکنه و برگه های ا/ت که نمونه آزمون های ورودیش بود میوفته و از اونجایی که جونگ کوک رشتش نقاشی بوده میبینه
+: خیلی عذر میخوام
- : اشکالی نداره
+: شما کاراموز معمارین
- : بله میخوام واسه ورودی آزمون بدم ولی با سوالا آشنایی ندارم
+: اممم ... خب .. راستش من هم رشتم نقاشی بوده و اگه بخوای میتونم بهت کمک کنم
- : چه عالی ممنون میشم شما تحصیل کردین
+: بله
و اون روز بود که باهم اشنا شدن شماره همو دادن تا واسه سوالا باهم صحبت کنن
ا/ت ویو
پسر جذابی بود خوبه میتونم به راحتی آزمونمو قبول بشم به لطفش
- : دخترا اومدین
& £:بله
£: اون کی بود؟
-: یک نفر بود که میتونه بهم کمک کنه
& : اونوقت در چه چیزی ؟
-: واسه امتحانا من فقط 4 هفته وقت دارم
£: اوکی موفق باشی
و بعد از چند مین لی یانو یکدفعه سورپرایز میکنن و کیکو میارن و....
کوک ویو
+ : دختر کیوتی بود به نظر دختر خیلی خوبی میومد
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که بابام زنگ زد

_____________________________________________
واقعا جای تعجبه 67 تا دنبال کننده ولی ققط به زور 4 تا لایک
پارت 4 رو مینویسم اگه بیشتر نشد تا 2 روز دیگه شرط میزارم