پارت۳۲
-داری چیکار میکنی؟
با صدای جیغ مادرم, پدرم از جا پرید و دوباره شلوارش به سمت پایین لیز
خورد.
-میخواستی پسر منو با کمربند بزنی؟
مادرم جیغ دیگه ای کشید و در یک حرکت به سمتش یورش برد و
کمربند رو از بین دست هاش بیرون کشید.
پدرم درحالیکه به سختی سعی میکرد شلوارش رو درست کنه فریاد زد:
-همین کارای تو باعث شده اینطور وقیح بشه
مادرم چشم غره ای بهش رفت و بلندتر داد زد:
-حرف نزن. . .
و بعد در یک لحظه و خیلی سریع تغییر رویه داد و با بغض به من نگاه کرد.
-خوبی عزیزم؟
و این دقیقا همونجایی بود که باعث شد تا از بخاطر فشار عصبی ای که بهم
وارد شده بود بزنم زیر گریه و مادرم و یرین رو هم به گریه بندازم
هرسه با صدای بلند گریه میکردیم و پدرم با کالفگی نگاهمون میکرد.
-گریه نکنید. . . گریه نکنید. . . جونگ کوک تو مردی مثال. . .
تو پونزده سالگیم پدر و مادرم با دیدن مجله های گی من فهمیده بودن که
گرایش جنسیتیم چیه و با وجود محیط بسته ای که توش زندگی میکردیم و
افکار سنتیشون, سعی کرده بودن باهام کنار بیان.
اما با گندی که زده بودم و فیلمی که ازم پخش شده بود, به خوبی میتونستم
بفهمم تا چه حد نگران و شوکه و ناامید شده بودن.
من به معنای واقعی کلمه خراب کرده بودم.
این فکر که پدر و مادرم رو ناامید و مایوس کردم باعث میشد تا بخوام
اونقدر گریه کنم که تمام اتاق رو سیل ببره.
پدرم با دو انگشت چشم هاش رو فشار داد و سعی کرد تا از اشک ریختنش
جلو گیری.
-بس کنید. . . چیزی نشده. . .
نفس عمیقی کشید و در حین اینکه شلوارش رو باال میکشید گفت:
آدرس خونه اون پسره رو بهم بدید. . .
اشکم درجا خشک شد و بهت زده به پدرم خیره شدم.
-برای چی؟
گردنش رو چپ و راست کرد و صدای شکسته شدن مهره هاش به گوش
رسید.
-باید دامادمو ببینم یا نه؟
یرین نگاه متعجبی به پدرم انداخت و لب زد:
-داماد؟
اینبار مادرم درحالیکه پدرم رو همراهی میکرد جواب داد:
-ما که دیگه چیزی برای از دست دادن نداریم. . . همه فهمیدن جونگ
کوک چه گرایشی داره. . . پس بهتره نذاریم اون پسره در بره. . .
سیبک گلوم باال و پایین شد.
-اما. . .
پدرم اخمی کرد و لب زد:
-آدرس جونگــ کــــوک. . . آدرســـــ
و این لحن و قاطعیت یعنی قرار نبود هیچ کاری از دستم بربیاد.
_____________________________________________
از زمانیکه پدرم آدرس آپارتمان کیم تهیونگ رو با هزار ضرب و زور از
بین دندون های قفل شده ی من و یرین بیرون کشید و تا االن که پشت
شورلت ساخت سال 1958 میالدی اون مرد نشستیم و سعی میکنیم با نگه
داشتن جعبه های پر از میوه, از افتادنشون به روی بدنمون جلوگیری کنیم,
حس ترس رو به رو شدن با تهیونگ در حال تجزیه کردن من بود.
-من میترسم. . . .
یرین درحالیکه پاهاش رو دراز کرده بود, به کابینی که پدر و مادرم داخلش بودن
با صدای جیغ مادرم, پدرم از جا پرید و دوباره شلوارش به سمت پایین لیز
خورد.
-میخواستی پسر منو با کمربند بزنی؟
مادرم جیغ دیگه ای کشید و در یک حرکت به سمتش یورش برد و
کمربند رو از بین دست هاش بیرون کشید.
پدرم درحالیکه به سختی سعی میکرد شلوارش رو درست کنه فریاد زد:
-همین کارای تو باعث شده اینطور وقیح بشه
مادرم چشم غره ای بهش رفت و بلندتر داد زد:
-حرف نزن. . .
و بعد در یک لحظه و خیلی سریع تغییر رویه داد و با بغض به من نگاه کرد.
-خوبی عزیزم؟
و این دقیقا همونجایی بود که باعث شد تا از بخاطر فشار عصبی ای که بهم
وارد شده بود بزنم زیر گریه و مادرم و یرین رو هم به گریه بندازم
هرسه با صدای بلند گریه میکردیم و پدرم با کالفگی نگاهمون میکرد.
-گریه نکنید. . . گریه نکنید. . . جونگ کوک تو مردی مثال. . .
تو پونزده سالگیم پدر و مادرم با دیدن مجله های گی من فهمیده بودن که
گرایش جنسیتیم چیه و با وجود محیط بسته ای که توش زندگی میکردیم و
افکار سنتیشون, سعی کرده بودن باهام کنار بیان.
اما با گندی که زده بودم و فیلمی که ازم پخش شده بود, به خوبی میتونستم
بفهمم تا چه حد نگران و شوکه و ناامید شده بودن.
من به معنای واقعی کلمه خراب کرده بودم.
این فکر که پدر و مادرم رو ناامید و مایوس کردم باعث میشد تا بخوام
اونقدر گریه کنم که تمام اتاق رو سیل ببره.
پدرم با دو انگشت چشم هاش رو فشار داد و سعی کرد تا از اشک ریختنش
جلو گیری.
-بس کنید. . . چیزی نشده. . .
نفس عمیقی کشید و در حین اینکه شلوارش رو باال میکشید گفت:
آدرس خونه اون پسره رو بهم بدید. . .
اشکم درجا خشک شد و بهت زده به پدرم خیره شدم.
-برای چی؟
گردنش رو چپ و راست کرد و صدای شکسته شدن مهره هاش به گوش
رسید.
-باید دامادمو ببینم یا نه؟
یرین نگاه متعجبی به پدرم انداخت و لب زد:
-داماد؟
اینبار مادرم درحالیکه پدرم رو همراهی میکرد جواب داد:
-ما که دیگه چیزی برای از دست دادن نداریم. . . همه فهمیدن جونگ
کوک چه گرایشی داره. . . پس بهتره نذاریم اون پسره در بره. . .
سیبک گلوم باال و پایین شد.
-اما. . .
پدرم اخمی کرد و لب زد:
-آدرس جونگــ کــــوک. . . آدرســـــ
و این لحن و قاطعیت یعنی قرار نبود هیچ کاری از دستم بربیاد.
_____________________________________________
از زمانیکه پدرم آدرس آپارتمان کیم تهیونگ رو با هزار ضرب و زور از
بین دندون های قفل شده ی من و یرین بیرون کشید و تا االن که پشت
شورلت ساخت سال 1958 میالدی اون مرد نشستیم و سعی میکنیم با نگه
داشتن جعبه های پر از میوه, از افتادنشون به روی بدنمون جلوگیری کنیم,
حس ترس رو به رو شدن با تهیونگ در حال تجزیه کردن من بود.
-من میترسم. . . .
یرین درحالیکه پاهاش رو دراز کرده بود, به کابینی که پدر و مادرم داخلش بودن
۵.۵k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.