انتقام *پارت ۱۲*
انتقام *پارت ۱۲*
اتاق بازجویی/:
هان:خب اول از همه چرا خودتو تحویل دادی؟
هیونگ:نمیخواستم خودمو پنهون کنم
هان:واو چ جنتلمندانه ،راستش رو بگو
هیونگ:مگه راست و دوروغ داره
*ات اومد اتاق باز جویی*
ات:کارآگاه هان برو کنار
هان:اوکی
ات:چرا اومدی اینجا*جدی*
هیونگ:نمیومدم
ات:فقط ی چیز میخوام بهم اون جاسوسی که گزاشتی اینجا نمیتونه مارو شکست بده
هیونگ:نمیخوای اونی که پدرت رو کشته بگیری؟
ات:تحقیرم نکن میخوام بگم هیچ غلطی نمیتونید بکنید
هیونگ:*پوز خنده* یعنی نمیدونید که دارم بازیتون میدم
ات:چ مسخره در واقع ما داریم بازیت میدیم
*ات رفت*
جونگ:سونبه چرا اینقدر عصبی ای؟
ات:همش سره اون سونگ هیونگ عوضی عه
ووک:میخوای بری خونه؟
ات:اگه بشه آره
ووک :من خودم به رعیس میگم برو
ات:ممنون
خونه/:
شوگا:اداره چطور بود
ات:یکم مونده بود لو برم
شوگا:واقعا؟مگه چی شد؟
ات:رعیس اومده بود
شوگا:سونگ هیونگ؟
ات:آره
شوگا:چرا
ات:نمیدونم فک کنم میخواد امتحانم کنه
شوگا:حالا چیکار کنیم؟
*چانگ مین درو وا ورد اومد تو*
مین:به به خانم ات و آقای شوگا
شوگا:تو اینجا چیکار میکنی
مین:هیچ اومدم بکشمتون؟نه اومدم شکنجتون بدم
ات:دوباره مواد زدی؟
مین:اره😃میخوای چیکار کنی؟
ات:هیچ میکشمت
مین:تو بچه کوچولو بگیریتش
*ات و شوگا رو گرفتن*
هان ویو:
ات عصبی بود از ووک پرسیدم گفت رفته خونه برم دنبالش یکم آرومش کنم
*هان با تکرار کلمه ات وارد شد*
ات:هان!
مین:به آقای هان
هان:ولشون کن
مین:اگه ن چی؟
هان:ازادشون میکنم *رفت همه شون رو زد و ات و شوگا رو آزاد کرد*
مین:آفرین کارت خوب بود
شوگا:خب با اجازه
مین:کجا تازه شروع شده
ات:دقیقن چی میخوای؟
مین:بکشمت؟نه میخوام رنج و دردت رو ببینم
ات:واقعا؟همین؟
مین:همین برام کافیه
ات:چقدر عوضی تو
مین:خیلی تا جایی که فک رشم نکنی
ات:خفه شو
مین:نشم چی
ات:تاوان پس میدی
مین:میخوام پس بدم
ات:واقعا؟
مین:آره هرکاری میخوای بکن
ات:اوکی خودت خواستی
*چون از اداره اومده بود تفنگ داشت و با تفنگ زد کشتش*
هان:ات!
ات:....
شوگا:نترس هیچی نیس
هان:راس میگه نترس با کسی نمیگیم
شوگا:آره هر کی بگه خره اوکی ناراحت نشو
ات:اوکی فقط جنازه رو چیکار کنیم؟
شوگا:من آشنا دارم میدیم سرنگونش میکنه
هان:تو؟چرا مگه جنایتکاری؟
شوگا:نه ولی دارم
هان:اوکی خب بریم تا پلیس نیومده
شوگا:شما برین من این جنازه رو بردارم بیام
*رفتن*
ات:واقعا به کسی نمیگی؟
هان:چرا باید بگم؟
ات:خب این قتله موندم تو هم پلیسی چرا دست گیرم نمی کنی
هان:طرف رعیس هم باشه به دوست خودش رحم میکنه
ات:*سر تکون دادن*
هان:راستی پدرت واسه چی مرد؟
ات:یکی کشتش
هان:واقعا متاسفم
ات:نه این همه ساله تحمل کردم اینم روش
*بعد ی ساعت شوگا اومد*
شوگا:خب بریم ی جا دیگه
اتاق بازجویی/:
هان:خب اول از همه چرا خودتو تحویل دادی؟
هیونگ:نمیخواستم خودمو پنهون کنم
هان:واو چ جنتلمندانه ،راستش رو بگو
هیونگ:مگه راست و دوروغ داره
*ات اومد اتاق باز جویی*
ات:کارآگاه هان برو کنار
هان:اوکی
ات:چرا اومدی اینجا*جدی*
هیونگ:نمیومدم
ات:فقط ی چیز میخوام بهم اون جاسوسی که گزاشتی اینجا نمیتونه مارو شکست بده
هیونگ:نمیخوای اونی که پدرت رو کشته بگیری؟
ات:تحقیرم نکن میخوام بگم هیچ غلطی نمیتونید بکنید
هیونگ:*پوز خنده* یعنی نمیدونید که دارم بازیتون میدم
ات:چ مسخره در واقع ما داریم بازیت میدیم
*ات رفت*
جونگ:سونبه چرا اینقدر عصبی ای؟
ات:همش سره اون سونگ هیونگ عوضی عه
ووک:میخوای بری خونه؟
ات:اگه بشه آره
ووک :من خودم به رعیس میگم برو
ات:ممنون
خونه/:
شوگا:اداره چطور بود
ات:یکم مونده بود لو برم
شوگا:واقعا؟مگه چی شد؟
ات:رعیس اومده بود
شوگا:سونگ هیونگ؟
ات:آره
شوگا:چرا
ات:نمیدونم فک کنم میخواد امتحانم کنه
شوگا:حالا چیکار کنیم؟
*چانگ مین درو وا ورد اومد تو*
مین:به به خانم ات و آقای شوگا
شوگا:تو اینجا چیکار میکنی
مین:هیچ اومدم بکشمتون؟نه اومدم شکنجتون بدم
ات:دوباره مواد زدی؟
مین:اره😃میخوای چیکار کنی؟
ات:هیچ میکشمت
مین:تو بچه کوچولو بگیریتش
*ات و شوگا رو گرفتن*
هان ویو:
ات عصبی بود از ووک پرسیدم گفت رفته خونه برم دنبالش یکم آرومش کنم
*هان با تکرار کلمه ات وارد شد*
ات:هان!
مین:به آقای هان
هان:ولشون کن
مین:اگه ن چی؟
هان:ازادشون میکنم *رفت همه شون رو زد و ات و شوگا رو آزاد کرد*
مین:آفرین کارت خوب بود
شوگا:خب با اجازه
مین:کجا تازه شروع شده
ات:دقیقن چی میخوای؟
مین:بکشمت؟نه میخوام رنج و دردت رو ببینم
ات:واقعا؟همین؟
مین:همین برام کافیه
ات:چقدر عوضی تو
مین:خیلی تا جایی که فک رشم نکنی
ات:خفه شو
مین:نشم چی
ات:تاوان پس میدی
مین:میخوام پس بدم
ات:واقعا؟
مین:آره هرکاری میخوای بکن
ات:اوکی خودت خواستی
*چون از اداره اومده بود تفنگ داشت و با تفنگ زد کشتش*
هان:ات!
ات:....
شوگا:نترس هیچی نیس
هان:راس میگه نترس با کسی نمیگیم
شوگا:آره هر کی بگه خره اوکی ناراحت نشو
ات:اوکی فقط جنازه رو چیکار کنیم؟
شوگا:من آشنا دارم میدیم سرنگونش میکنه
هان:تو؟چرا مگه جنایتکاری؟
شوگا:نه ولی دارم
هان:اوکی خب بریم تا پلیس نیومده
شوگا:شما برین من این جنازه رو بردارم بیام
*رفتن*
ات:واقعا به کسی نمیگی؟
هان:چرا باید بگم؟
ات:خب این قتله موندم تو هم پلیسی چرا دست گیرم نمی کنی
هان:طرف رعیس هم باشه به دوست خودش رحم میکنه
ات:*سر تکون دادن*
هان:راستی پدرت واسه چی مرد؟
ات:یکی کشتش
هان:واقعا متاسفم
ات:نه این همه ساله تحمل کردم اینم روش
*بعد ی ساعت شوگا اومد*
شوگا:خب بریم ی جا دیگه
۷.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.